گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد رمان دل ز آشیان، رهایی می‌طلبد | یکتا عصری نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع YEKTA ONSORI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 16
  • بازدیدها 868
  • کاربران تگ شده هیچ

Nwginz

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/20
ارسالی‌ها
1,000
پسندها
5,074
امتیازها
23,673
مدال‌ها
16
سطح
12
 
  • #11
سلام یکتای عزیز
رمانت رو خوندم و خواستم بهت تبریک بگم بابت قلم بسیار زیبا و حرفه‌ایت.
شخصیت پردازی بسیار خوب بود و حالات هر شخص مختص به خودش بود
داستان خیلی شخصیت‌های اعصاب خردکن داره (البته با ژانر کاملاً هماهنگی داره) ولی وسطای داستان من دلم می‌خواست سرمو بکوبم توی دیوار ولی تا به اینجا شخصیت مورد علاقه‌ی من رها هست (هر چند که تا چند صفحه‌ی اول داستان نفهمیدم رها پسره:big-grin:)
چیزی که به نظرم شاید یکم ضعف داشت توصیفات چهره و گاها مکان بود...من تصور خاصی از چهره‌ی هیچ‌کس ندارم
نه آشیان، نه پدرش، نه مادرش، نه برادرش، نه زن‌عموش، نه پسرعموش، نه عموش و نه حتی پدربزرگش
به نظرم تنها کسی که چهره‌ش دقیق‌ توصیف شده بود رها بود.
به امید موفقیت‌های بیشتر و بیشترت گلم:402:
 

(Luna)

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
1,859
پسندها
12,083
امتیازها
38,673
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • #12
سلام یکتای عزیز
آغاز رمان رو خیلی دوست داشتم، شروع متفاوتی بود. از روند رمانت‌ که هیچی نگن چون هیچ جایی برای ایراد گرفتن نگذاشتی و آدم دوست داره تا آخر رمان ادامه بده که حتما ادامه خواهم داد. اول معنی اسم رمانت‌ برام گنگ‌ بود ولی الان می‌فهمم‌ که منظور چی بوده.
خلاصه که عاشق قلم زیبات‌ شدم، مخصوصا شخصیت پردازی‌ات که تو تک تک کلمات خصوصیات شخصیت‌ها معلوم بود.
موفق باشی یکتا عزیز:wubsmiley:
 

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
902
پسندها
24,376
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
سلام یکتای عزیز
رمانت رو خوندم و خواستم بهت تبریک بگم بابت قلم بسیار زیبا و حرفه‌ایت.
شخصیت پردازی بسیار خوب بود و حالات هر شخص مختص به خودش بود
داستان خیلی شخصیت‌های اعصاب خردکن داره (البته با ژانر کاملاً هماهنگی داره) ولی وسطای داستان من دلم می‌خواست سرمو بکوبم توی دیوار ولی تا به اینجا شخصیت مورد علاقه‌ی من رها هست (هر چند که تا چند صفحه‌ی اول داستان نفهمیدم رها پسره:big-grin:)
چیزی که به نظرم شاید یکم ضعف داشت توصیفات چهره و گاها مکان بود...من تصور خاصی از چهره‌ی هیچ‌کس ندارم
نه آشیان، نه پدرش، نه مادرش، نه برادرش، نه زن‌عموش، نه پسرعموش، نه عموش و نه حتی پدربزرگش
به نظرم تنها کسی که چهره‌ش دقیق‌ توصیف شده بود رها بود.
به امید موفقیت‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
902
پسندها
24,376
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
سلام یکتای عزیز
آغاز رمان رو خیلی دوست داشتم، شروع متفاوتی بود. از روند رمانت‌ که هیچی نگن چون هیچ جایی برای ایراد گرفتن نگذاشتی و آدم دوست داره تا آخر رمان ادامه بده که حتما ادامه خواهم داد. اول معنی اسم رمانت‌ برام گنگ‌ بود ولی الان می‌فهمم‌ که منظور چی بوده.
خلاصه که عاشق قلم زیبات‌ شدم، مخصوصا شخصیت پردازی‌ات که تو تک تک کلمات خصوصیات شخصیت‌ها معلوم بود.
موفق باشی یکتا عزیز:wubsmiley:
سلام عزیزم
خوش‌حالم که دوست‌داشتی و همراه دلی:402:
 
امضا : YEKTA ONSORI

روجا

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
11/3/19
ارسالی‌ها
2,091
پسندها
27,664
امتیازها
51,373
مدال‌ها
25
سطح
28
 
  • #15
سلام عزیزم. تا جایی که مطالعه کردم نظر میدم انشالله بتونم تا آخر همراتون باشم.
قلم پر از لطافتت رو خیلی دوست دارم. تا اینجا متوجه موضوع نشدم ولی پردازشت رو دوست داشتم. امیدوارم موفق باشی عزیزم و گفتم که بتونم تا آخر همراه آشیان بمونم. نظرم به عنوان یک خواننده بود نه منتقد.:458047-6dc8ffbbdef9cc2a2419e3bb0fa8d8d5::458211-8e33e52a2f7bd5005505daf268120cac:
 
امضا : روجا

کاظمی

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
30/1/21
ارسالی‌ها
1,782
پسندها
6,229
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
13
 
  • #16
سلام یکتای عزیز.
توصیفات رمانت پخته و جذاب بود و به دلم نشست مخصوصا مقاومت آشیان ‌.
تا اینجای کار خوب بود به مرور بهترم میشه
موفق باشی جانا
قلمت مانا.
:sugarwarez-224:
 
امضا : کاظمی

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
28/4/21
ارسالی‌ها
1,003
پسندها
38,570
امتیازها
59,573
مدال‌ها
19
سن
27
سطح
33
 
  • #17
سلام یکتا جان...
تا جایی که تونستم رمانت رو مطالعه کردم و ا ابنکه انقدر خوب و قشنگ نوشته شده‌بود لذت بردم.. شروعش شوکه کننده و بعد چندپارت متفاوت شد وقتی که معلوم شد یه صحنه از فیلم هست...
حقیقتا اون قسمتی که یزدان تو بغل اشیان خوابید و اشیان انقدر خودش رو مظلوم دید دلم سوخت...واقعا زندگی با مادری که وسواس داره و حتی دلسوزی به مادر روهم نداره خیلی سخته..‌‌
اینکه شخصیت پردازی انقدر خوب بود خوشم اومد.
فقط به نظرم توصیفات چهره کم بود و من نتونستم چهره اشیان ویزدان و باقی رو تصور کنم.
داستان متفاوت و قشنگ در حال خیلی غم انگیز داره...
خوشحال شدم که با رمانت اشنا شدم و خوندمش موفق باشی عزیزم کتاب شدنش روجشن بگیری
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] AMARGURA

موضوعات مشابه

عقب
بالا