متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان دل ز آشیان رهایی می‌طلبد | YEKTA ONSORI / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 213
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «دل ز آشیان رهایی می‌طلبد» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

-No Voice

نویسنده انجمن
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,228
پسندها
66,816
امتیازها
60,573
مدال‌ها
28
سن
21
  • #2
پارت ۶:

باران به حال من می‌گرید یا برای یخ بستن نفس‌هایم؟ خون در رگ‌هایم منجمد می‌شود. کاش کسی یاری‌ام دهد. ضعیفم! عزمم را پر از ترس جزم می‌کنم. انگشتانم به گِل‌‌های خیس زیرم چنگ می‌اندازند و ریه‌هایم به هوای یخ‌بسته. (نسبت به همچین درد گنده و عجیب غریبی احساساتش سطحی بیان شدن و عمق دردی که اگه خودمون رو تو همچین صحنه‌ای بذاریم، حس می‌کنیم رو کاملا کاور نمی‌کنه. چشم‌هات رو ببند و خودت رو اون تصور کن‌. دختری که مثل همه‌ی دخترا قطعا برای عروسیش هم خوشحال بوده و هم استرس داشته‌. با کسی که عاشقش بوده تا آخر عمرشو خیال‌بافی کرده و قطعا تو اون خیال‌بافی‌ها باباش هم حضور داشته و چقدر فانتزی زده و یهو، توی یکی از شبای مهم زندگیش دقیقا اونی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -No Voice

زیر شکوفهها

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
1,017
پسندها
7,960
امتیازها
27,673
مدال‌ها
19
  • #3
نقد پست سیزدهم رمان دل ز آشیان، رهایی می‌طلبد توسط منتقد WHITE SKY

لباس عروسی‌ را با مانتوی سبز بته جقه دوزی شده‌ای عوض می‌کنم. نمی‌دانم با چه سرعتی سوار تاکسی می‌شوم، چگونه خود را می‌رسانم و اکون(اکنون✓) چه مدت است از لا به لای درب کوبه‌ نشان خانه(کوبه‌نشان✓)، حیاط را می‌پایم. با وجود چراغ باغی‌های دور تا دور حیاط هم به زور می‌توانم پدر و عمو ایرج را ببینم. بر یکی از تخت‌های چوبی و فرش لاکی محبوبم نشسته‌اند و انار سرخ دان می‌کنند(دانه می‌کنند درست‌تره). آب دهانم برای انار ترش دانه‌ درشت جاری می‌شود و دلم غنج می‌رود.(اینجا بهتر بود ویرگول بیاد) امان از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

زیر شکوفهها

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
1,017
پسندها
7,960
امتیازها
27,673
مدال‌ها
19
  • #4
نقد پست چهاردهم رمان دل ز آشیان، رهایی می‌طلبد توسط منتقد WHITE SKY

نگاه بی‌حسم میان فلوکس آبی همیشه در کوچه و پدر می‌گردد. بر نرده‌ها تکیه می‌زنم و عطر حیاط آب و جارو شده که بوی خاک باران خورده می‌دهد، نفس می‌کشم...نفس می‌کشم. آرامم، آرامِ آرام.
- خودتون بهتر می‌دونید سر کلاس بودم. الان هم که این‌جام، لزومی به نگرانی نیست.(تن صداش چطوریه؟ با چه لحنی میگه؟ چه حسی توی صداش موج می‌زنه؟ رسا میگه یا آروم؟)
از گوشه‌ی چشم نگاهم می‌کند و عسلی‌هایش سوسو می‌زند. به جز او، تماممان چشم مشکی(چشم‌مشکی✓) هستیم و عسلی شاید تنها رنگی‌ باشد که من از آن بیزارم. چشم از من بر پیراهن چهارخانه‌اش و بعد کاشی‌های یکی در میان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

زیر شکوفهها

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
1,017
پسندها
7,960
امتیازها
27,673
مدال‌ها
19
  • #5
نقد پست پانزدهم رمان دل ز آشیان، رهایی می‌طلبد توسط منتقد WHITE SKY

گوشه‌ی لبم نرم بالا می‌رود. اهمیتی به یزدانی که دزدکی زبان بیرون می‌دهد و پله‌ها را پرصدا بالا می‌رود، نمی‌دهم. حال من خوب است؛ با وجود سرمایی که در استخوان‌هایم نفوذ و نفسم را تنگ‌ کرده، با درد شقیقه‌ها و معده‌ی خالی‌ام. خوبِ خوب، همچو پرستویی که بر بام خانه نغمه می‌خواند. با پدری که از احوالم نمی‌پرسد و مادرم که جز تمیزی خانه به چیزی فکر نمی‌کند. من خوبم؛ خودم برای خوب بودنم بس است. همین که عمو ایرج فال حافظ که اعتقادی به آن ندارم برایم می‌گیرد، همین که یزدان از پشت پنجره بر فالم هرهر می‌خندد، همین حال آرام امشب و همین هندوانه‌ی شیرینی که عمو با دعای؛
- قادا بالامیزی ،بو گئجه کسدوخ*(بهتره که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

زیر شکوفهها

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
1,017
پسندها
7,960
امتیازها
27,673
مدال‌ها
19
  • #6
نقد پست شانزدهم رمان دل ز آشیان، رهایی می‌طلبد توسط منتقد WHITE SKY

دست به کمر می‌شود و با شب‌گون‌های ریزش نگاهم می‌کند(توی نگاهش چه حسی هست؟ شخصیت به جز چشمای اون، به چیز دیگه‌ای هم توی صورتش نگاه می‌کنه یا فقط چشم می‌دوزه به چشماش؟ اگر بله، توصیف کنید). دامن چین‌دار پُرگلش را با وسواس می‌تکاند و می‌پاید که هیچ کجایش به چهارچوب در برخورد نکند. یک درصد همین اهمیتِ به نظافتش را می‌توانست به من یا برادرم نثار کند. من اما خیلی وقت است که اهمیتی نمی‌دهم. شاید از همان کودکی‌‌‌‌‌...همان‌جا که بر زمین پر از گل خوردم و کسی دستم نگرفت! همان‌جا که فهمیدم تنهایم و هیچ‌کس اما نفهمید. دهان کج می‌کند و رو به پدر پوزخند می‌زند.
- ببین، خوب ببین. اون‌هایی که گفتن دختر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا