شعر مجموعه شعر از قورباغه ها|عرفان کاربر انجمن یک رمان

[ErfanWrite]

غوکی در آبگیر
هراسان چشم میدوزد
به بمب باران ابرها

 

[ErfanWrite]

از بمب باران شهرها
تا بمب باران کلمات
همه را با تو قدم زدم

 

[ErfanWrite]

لجن زار را برف گرفته
قورباغه ها مهاجرت کردند
به امید لجن زاری دیگر

 

[ErfanWrite]

از این ستاره های سرخ شده در ماهتابه ها
تا آخرین سکوت محض صدا در خرابه ها
عمری گذشت و فقط یادگار ماند
تنها لباس سبز تو از قورباغه ها

 

[ErfanWrite]

قورباغه ها پرواز میکنند
و در آسمان برکه
غرق خواب می شوند

 

[ErfanWrite]

«پر از ستاره ام اما» شهاب کم دارم
برای تشنه نماندن سراب کم دارم
همیشه آخر قصه حالمان خوب است
برای لحظه‌ی دیدار خواب کم دارم

 

[ErfanWrite]

خورشید تابان تیرماه
تیرهای نشسته بر قلبت
نشستن سایه ی مرگ بر زندگی

 

[ErfanWrite]

عمری فلسفه بافی کردم؛
خیال بافی کردم؛
و امروز همه را به گیسوانت گره زدم

 

[ErfanWrite]

در لابه‌لای برفها
قورباغه ای متولد میشود
به امید سبز شدن فردا

 

[ErfanWrite]

پایان قصه شروع شد
شروع میشود پایان من
و قورباغه ای که پرواز می‌شود