نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

تفسیر شعر تفسیر غزل ۲۱ دیوان حافظ

  • نویسنده موضوع SETAYESH.MO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 262
  • کاربران تگ شده هیچ

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #1
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

دل و دین من از دست رفت و دلستان به سرزنش کردنم پرداخت و گفت هم‌صحبت ما مشو که عافیت و سلامت عقل از تو دور شده است (و درست‌اندیشی را از دست داده‌ای).
 
آخرین ویرایش

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #2
که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست

کیست که در بزم دنیا یک نفس به عیش بپرداخت که در پایانِ هم‌نشینی، این محفل را با پشیمانی ترک نگوید؟ این استفهام منفی است به این معنا که حافظ خودش جواب را می‌داند، صرفاً برای آگاه کردن مخاطب آن را مطرح می‌کند و پاسخ در سؤال نهفته است: هرکس در بزم دنیا نشست، در آخر پشیمان می‌شود.
این بیت به نوعی در جواب بیت اول و ملامت معشوق گفته شده است. نباید از نظر دور داشت که عاشق از ملامت معشوق نیز لذت می‌برد، با این حال می‌گوید همه آدمیان سزاوار ملامت تو هستند.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #3
شمع اگر زآن لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست

اگر شمع با زبانه (شعله) خود به گستاخی ادعا کرد که خنده من به لب خندان یار شباهت دارد، به تاوان این لاف و گزاف تا بامداد در مجلس هواداران تو سوخت و اشک ریخت.
این بیت و سه بیت بعدی مبالغه بیش از حد در مقام والای معشوق است که او را از تمامی جهان و زیبایی‌های عالم برتر می‌داند. با مداقه در چهار بیت متوجه می‌شویم که شاعر در ابتدا از یکی از زیبایی‌های جهان سخن به میان آورده و سپس آن را با متناظر کردن با شبیه‌اش در وجود معضوق تحقیر می‌کند و کوچک می‌شمارد.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #4
م**س.ت بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست

به خاطر اینکه تو م**س.ت گذر کردی، از خلوت‌نشینان و ساکنان عالم بالا (یعنی فرشتگان) به سبب دیدار تو (درآن وضع و حال) شور و غوغای رستاخیز پدید آمد. (مستانگی تو از حد بشر گذشت).

حافظ آشوب را به قیامت نسبت داده است چون بزرگترین شور و غوغای عالم مربوط به روز قیامت است و از طرفی با خلوتیان ملکوت مراعات النظیر دارد.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #5
پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت
سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست

سرو سرافراز که به ناز و کرشمه قد برافراشته بود، در پیش سرو خرامان اندام و قامت تو از شرمساری نتوانست گامی پیش بگذارد، به همین خاطر پا در گِل ماند.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #6
حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری
کآتش از خرقه‌ی سالوس و کرامت برخاست

ای حافظ، دلق ریایی را از تن بیرون بیاور و دور بینداز، باشد که از گرداب ریا جان به سلامت ببری.
 
آخرین ویرایش
عقب
بالا