نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

اطلاعیه میزگرد ویژه با موضوع «سال جدید، من جدید»

  • نویسنده موضوع FakhTeh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 693
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

دومـان

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,033
پسندها
22,953
امتیازها
42,073
مدال‌ها
32
  • #11
امسال..
در اصل امسال به اون چیزی که میترسیدم بیشتر نزدیک شدم
قلبم.. هر کی رد شد با شیشه ی خط روش انداخت
افسرده نشدم، ولی بغض توی گلوم و حرفای توی دلم بیشتر شد
شرمنده دم عیدی از این چیزا گفتم..
 

ملیکا میکائیلی

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
73
پسندها
254
امتیازها
1,078
مدال‌ها
4
  • #12
امسال سال عجیبی بود برام، اتفاقات تلخ و شیرینی افتاد برام، قبول شدن تست گویندگیم‌ یکی از اتفاقات شیرین بود.
حالا امید وارم رمانم تاید بشه و بره برای چاپ و خانوادم باهام لج نکن و پول چاپ و بدن:458055-aeba028c675451278c026240bb1851c5: ای کاش در سال جدید بتونم به مقام نویسندگی و گویندگی برسم و به طور جدی دنبالش کنم‌.
برای همه سالی رو آرزو می‌کنم که فقط سلامتی داشته باشتن؛ چون با سلامتی! می تونن به هرجا برسن:458042-4a1d0d9769a8c6431aded852c406c821::458211-8e33e52a2f7bd5005505daf268120cac:
 
امضا : ملیکا میکائیلی

سناریو غمگین

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
651
پسندها
2,217
امتیازها
13,073
مدال‌ها
12
  • #13
های دوسِتان میخوام داستان دستو پا شکسته گی شب عید پارسال روبراتون بازگو کنم و داغ دلم رو تازه کنم همشم از تلفن مامانم شروع شد...
در روزی سرشاااار از آرامش به سر می‌بردم......
کههه.. مامان داد زد
هیییی دختر بلند شو این زنه همسایه داره میااااد
داشتم بلند میشدم که ای داد ای بی داد پام لیز خورد و افتادم
پام رفته بود رو سبزه ای که کاشته بودم گذاشته بودم کنار تخت
دستم خورد به تخت پامم خورد به میز آرایشم هم دستم هم پام شکسن
شب عیدی در کنار خانواده رو خودتون فرض کنید :458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9::336:

امسال امید وارم دستام چیزشون نشه چون تکلیفای عید سنگینه
مدیرمون تاکید کرده بعد عید از همه درسا امتحاااان
 

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,956
پسندها
41,838
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #14
هوای اطراف را درون ریه‌هایت بکش، حس می‌کنی؟
یک بوی آشنا در چند فرسخی به سمت‌مان می‌تازد.
بوی عید است، بوی بهار!
بوی گل است، بوی عطر
بوی لباس می‌آید، رایحه نو بودنش.
بوی پول نیز می‌آید، عیدی‌های تا نخورده.
بوی آغوش می‌آید! چیزی که شاید تنها در لحظه تحویل سال، خجالت را کنار گذاشته و تسلیمش شویم.
از بو که گذر کنیم، به رنگ بهار می‌رسیم، همان رنگی که نقاشش با گل‌های زیبا به آن جلا داده.
رنگ شیرینی‌های در ظرف، که آدم را به کمی یواشکی کش رفتن فرا می‌خواند.
رنگ چهره‌ی آشنایانی که سال به سال، تنها همین عید است که راه دیدنشان را نشان می‌دهد.
ولی بوی دردسر نیز می‌آید، پذیرایی‌های زورکی و کار کشیدن‌های الکی :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FakhTeh
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا