متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان چتری‌های بهم ریخته | yektayari / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع paaa
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 215
  • کاربران تگ شده هیچ

paaa

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
469
پسندها
8,440
امتیازها
24,773
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «اصیل‌زاده» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

-No Voice

نویسنده انجمن
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,228
پسندها
66,816
امتیازها
60,573
مدال‌ها
28
سن
21
  • #2
پارت ۳:

" تینا"

صدای تق‌تق پاشنه‌های بلند کفش‌های ترنم به اعصاب ضعیفم جنگ می‌اندازد. دلم می‌خواهد جیغ بکشم و بخواهم آرام بگیرد،(؛) اما این کار را نمی‌کنم و عوضش، ناخن‌های کوتاهم را به کف دستانم فشار می‌دهم و لب زیرینم را با تمام قوا می‌گزم.
البته که این شرایط زیاد دوام نمی‌آورد؛ چرا که بالاخره ترنم کم می‌آورد و با صدایی که مشخص است می‌خواهد ولومش را کنترل کند و نمی‌تواند، بر سرم فریاد خفه‌ای می‌کشد:
- اخه(آخه) تو چه غلطی کردی تینا؟!
استفهام سوالش کاملا مشخص است. بنابراین به خود زحمت پاسخ‌دهی نمی‌دهم. دست روی دهانش می‌گذارد و با همان خشم چند ثانیه پیش ادامه می‌دهد:
- واقعا چه فکری کرده بودی؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -No Voice

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,575
پسندها
19,562
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • #3
#11

چیزی نمی‌پرسم. نمی‌پرسم تا دیگر به خودش اجازه دخالت ندهد و نفهمد چقدر کنجکاوش. جمله اینجا ناقص شده. فکر می‌کنم قرار بر فعل بوده اینجا چیزی نمی‌گویم، اما او خودش شروع می‌کند. «:»
- گفت میاد تا نیم ساعت دیگه.
ناباورانه نگاهش می‌کنم. آخر ارشیا بیاد «که» چه بگوییم.؟
- چرا بیخیال بی‌خیال نمیشی؟
لبخند مسخره‌ای روی لبش جا خوش می‌کند. پوف کشیده‌ای می‌گویم و نگاهم را به جانان می‌دهم که گیج و متعجب به ما دو تا نگاه می‌کند.
- چون توی احمق داری گند می‌زنی به زندگیت.! چون نمی‌تونم این اجازه رو بهت بدم‌. بفهم من خواهر بزرگتم.
- از خواهر بزرگ‌تر بودن فقط دخالت تو زندگی منو یاد گرفتی؟
ترنم که انگار تازه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Rahel.
عقب
بالا