سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست
سلام بر روی ماه تو، عزیز دل، سلام از ماست
تو یه رویای کوتاهی، دعای هر سحرگاهی
شدم خواب عشقت چون مرا این گونه میخواهی
شدم خواب عشقت چون مرا این گونه میخواهی
من آن خاموش خاموشم که با شادی نمیجوشم
ندارم هیچ گناهی جز که از تو چشم نمی پوشم
تو غم در شکل آوازی، شکوه اوج پروازی
نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمی بازی
نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمی بازی
مرا دیوانه میخواهی، ز خود بیگانه میخواهی
مرا دلباخته چون مجنون، ز من افسانه میخواهی
شدم بیگانه با هستی، ز خود بیخود تر از مستی
نگاهم کن، نگاهم کن، شدم هر آنچه میخواستی....
ستار