متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان عشقی در پیچک‌های آتش | dlara_a / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع paaa
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 591
  • کاربران تگ شده هیچ

ریحانه عیسایی(زینب)

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
289
پسندها
4,978
امتیازها
21,013
مدال‌ها
12
  • #11
بعد از رفتنشون با خیال راحت، خوابیدم.
***
با حس اینکه کسی پاهامو قلقلک میده، از خواب پریدم وا من چرا اینجوریم. ( علامت تعجب)
یعنی یه جوری بودم سر و ته بودم؛ پاهام رو بالشت بود و سرم اینور ( از کلمات اشاره استفاده نکنید، خواننده توان دیدن نداره مگر با توصیف شما)تخت بود.
- چرا اینجوری خوابیدی؟
برگشتم به طرف دختری که داشت یه جوری نگام میکرد.
تو چشماش دلتنگی،خنده،خوشحالی بود راحت میشد،از چشماش همه چی و خوندی. ( علائم نگارشی یک فاصله از جمله بعد داشته باشن. توصیفات گیرا نیست، نوع نگاه و برداشتی که شخصیت از نگاهش داره رو بگید مخاطب باید از احساسات و واکنش‌های شخصیت اصلی مطلع باشه)
- اول سلام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانه عیسایی(زینب)

ریحانه عیسایی(زینب)

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
289
پسندها
4,978
امتیازها
21,013
مدال‌ها
12
  • #12
25

ای بابا این که فاطمه است.
همون خدمتکاری که دفعه اول منو ترسوند.
( ویژگی چهره هر شخصیت رو توصیف کنید)
بدون توجه به بقیه،شروع کردم کل‌کل با این دختره.
- آخه دختر جون، تو کار دیگه ای نداری فقط کارت شده ترسوندن من؟
سیاوش: بابا حالا که چیزی نشده...!
- به خدا اکه من بمیرم، از اون دنیا حساب کاراتونو پس میدید...
برگشتم سمت دختره.
( دیالوگ‌ها سطحی و حتی لحن صحبت و اسم اشخاص هم ذکر نشده پیش از دیالوگ، قبل از دیالوگ توصیف داشته باشید از لحن و توصیف ظاهر اشخاص )
و چشم قره ( غره) قشنگی بهش رفتم، که رفتن و ترجیح داد و رفت.
رفتم کنار سیاوش نشستم.!
سیاوش: دریا بیا مهمان های جدید و بهت معرفی کنم قراره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانه عیسایی(زینب)
عقب
بالا