متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان زیرپوست لاشه‌ها | Niyosha22 / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 302
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «زیر‌پوست لاشه‌ها» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
سطح
21
 
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,111
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
  • #2
این نقد براساس پست‌های ارائه شده توسط نویسنده می‌باشد.

مهتاب این‌بار خشکش زد. مردمک‌های عسلی‌اش لرزیدند و فکش با کینه‌توزی منقبض شد. گویی می‌توانست حدس بزند صدرا باز می‌خواهد چه بگوید.
صدرا، آرام با کشیدن یقه‌ی کاپشن ارغوان بغض کرده با چشمان عسلی مظلومش، او را به سمت خودش کشید. تمام وسواس‌های مزخرف و افکارش را پس زد...او (زد... او) دخترش بود. لباس‌هایش تمیز بودند...او (بودند... او) دخترش بود. می‌توانست در آغوشش بگیرد.
با کلنجاری حال بهم زن با آن وسواس، ارغوانش را در آغوش گرفت. دست‌های کوچک ارغوان دور گردنش حلقه شدند. زیادی برای پنج ساله بودن ریز و لاغر بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Farzaneh.Rezvani

ZOHREH73

نو ورود
سطح
11
 
ارسالی‌ها
19
پسندها
3,646
امتیازها
15,990
مدال‌ها
8
  • #3
#۱۶
بوق‌ها همچو ناقوس مرگ در گوشش پیچیدند. به دنباله صدای ضعیفی نیز میان رگبار باران برخاست. به دنبال صدای ضعیفی در میان رگبار باران برخاست. چشمان خرمایی‌اش را عصبی در حدقه چرخاند...صدای زنگ تلفن سهراب نبود؟ قدمی کورکورانه به طرف آن نوای ضعیف برداشت، شاید که به یقیت
یقین برسد که توهم نمی‌زند. آن شب، مملو از اوهام و کابوس‌ها بود. سیبه‌ی گلویش سیب گلویش یا سیبک گلویش که سیبک گلویش درست‌تر هست. بالا و پایین شد:
- س...سهراب؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ZahraHayati

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
38
پسندها
975
امتیازها
5,063
مدال‌ها
6
سن
25
  • #4
یاهو

با سلام و عرض احترام به نویسنده محترم«زیر پوست لاشه‌ها»
و اما نقد همراه پست‌های: 28/29/30/31/32


:rose:
پست 28

حتی لحنش نیز مودبانه نبود، چه برسد به آن کلمه‌ی مزخرف! ابروان صدرا در هم تنیدند و صدای جدی‌اش سکوت خانه را شکافت:
- بی‌ادب!
تغییری در لحن فرد پشت خط احساس نکرد.
- از تو یاد گرفتم.
به ناخن‌های کوتاه و زخمی‌اش نگریست. میلی نداشت باز با دندان‌هایش به آن‌ها هجوم ببرد.
- دو روز بالا سرت نبودم باید این شده باشی.
با تمام مسخرگی و لودگی‌اش خندید!
- تو ببین قدت میرسه بخوای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ZahraHayati
عقب
بالا