- ارسالیها
- 3,174
- پسندها
- 36,602
- امتیازها
- 69,173
- مدالها
- 40
شعری از حنظله بادغیسی به روایت از کتاب چهار مقاله اثر نظامی عروضی سمرقندی:
احمد بن عبدالله خجستانی را پرسیدند تو مردی خربنده بودی، به امارت خراسان چون رسیدی؟ گفت: روزی دیوان حنظله بادغیسی همی خواندم بدین دو بیت رسیدم:
مهتری گر به کام شیر در است
شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی
داعیه ای در باطن من پدید آمد که به هیچ وجه در آن حالت که اندر بودم راضی نتوانستم بود
عوفی نیز شعر زیر را به وی منسوب کردهاست:
یارم سپند، گرچه بر آتش همی فکنداز بهر چشم، تا نرسد مر ورا گزند
او را سپند و آتش، ناید همی به کاربا روی همچو آتش و با خال چون سپند
احمد بن عبدالله خجستانی را پرسیدند تو مردی خربنده بودی، به امارت خراسان چون رسیدی؟ گفت: روزی دیوان حنظله بادغیسی همی خواندم بدین دو بیت رسیدم:
مهتری گر به کام شیر در است
شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی
داعیه ای در باطن من پدید آمد که به هیچ وجه در آن حالت که اندر بودم راضی نتوانستم بود
عوفی نیز شعر زیر را به وی منسوب کردهاست:
یارم سپند، گرچه بر آتش همی فکنداز بهر چشم، تا نرسد مر ورا گزند
او را سپند و آتش، ناید همی به کاربا روی همچو آتش و با خال چون سپند