- ارسالیها
- 1,412
- پسندها
- 27,179
- امتیازها
- 47,073
- مدالها
- 26
- نویسنده موضوع
- #1
من عاشقانه شاعرم؛ به موی پرکلاغیت!
و پرسه میزنم تورا، همیشه در حوالیت…
همیشه میپرستمت ؛که هرکه جز تو پوچ بود!
زمزمه کن به گوشِ من؛ که رفتنت دروغ بود!
گذشت و من هنوز هم، چگونه میشود بگو؟
که دست و پا میزنم؟ تو را که نه خودم چه شد…
تمام شادابیام و پاکی درونِ من
و خنده ای که توی آن، تمام من هنوز بود
قدم زدم تو را شبانه؛ تا به انتهای تو
تمام آنچه دارمی یا مالک تمام تو!
منم اگرچه رفتی و کنارِ هر که جز منی…
هنوز هم قشنگترین؛ نگفته های گفتنی!
اگر که سینه سوخته؛ ز درد بس رسیده ام
اگر ندیده اند همه و من زیاد دیده ام
اگر که انزوای من؛ پر از حضور تو شده
تو باعثی که پر شدم؛ خبر نداری
بغض به سر نمیشود؛ بی تو ولی دروغ بود
رفت و خلاف گفته اش؛ خیلی سرش شلوغ بود!
و من چنان به خود گمم، که جز تو فکر نمیکنم...
و پرسه میزنم تورا، همیشه در حوالیت…
همیشه میپرستمت ؛که هرکه جز تو پوچ بود!
زمزمه کن به گوشِ من؛ که رفتنت دروغ بود!
گذشت و من هنوز هم، چگونه میشود بگو؟
که دست و پا میزنم؟ تو را که نه خودم چه شد…
تمام شادابیام و پاکی درونِ من
و خنده ای که توی آن، تمام من هنوز بود
قدم زدم تو را شبانه؛ تا به انتهای تو
تمام آنچه دارمی یا مالک تمام تو!
منم اگرچه رفتی و کنارِ هر که جز منی…
هنوز هم قشنگترین؛ نگفته های گفتنی!
اگر که سینه سوخته؛ ز درد بس رسیده ام
اگر ندیده اند همه و من زیاد دیده ام
اگر که انزوای من؛ پر از حضور تو شده
تو باعثی که پر شدم؛ خبر نداری
بغض به سر نمیشود؛ بی تو ولی دروغ بود
رفت و خلاف گفته اش؛ خیلی سرش شلوغ بود!
و من چنان به خود گمم، که جز تو فکر نمیکنم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش