• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه متناقص | مهشید شکیبائی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع MAHSHID SHAKIBAEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 371
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

MAHSHID SHAKIBAEI

سرپرست بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/20
ارسالی‌ها
1,334
پسندها
26,442
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد داستان کوتاه: ۵۵۱
ناظر: MIELE Erica❀
نام داستان کوتاه: متناقص
ژانر: #فانتزی
خلاصه:
او باید ناقص باشد تا نحس نباشد. اما تظاهر راه چاره‌ است برای فرار از این نحسی!
حالا با بیشتر شدن اتفاقات شوم، سکوت برای دختر سخت‌تر می‌شود. فشار این بلایا، سکوت شرلی را می‌شکند و متناقص بودن او را برملا می‌سازد.

1402/5/19
 
آخرین ویرایش

*chista*

مدیر بازنشسته‌ی کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/4/20
ارسالی‌ها
711
پسندها
11,428
امتیازها
28,373
مدال‌ها
25
سطح
19
 
  • #2
"والقلم و مایسطرون"

تایید داستان کوتاه.jpg

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،

خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین **♡ تاپیک جامع مسائل مربوط به داستان‌کوتاه ♡**

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡

برای انتخاب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *chista*

MAHSHID SHAKIBAEI

سرپرست بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/20
ارسالی‌ها
1,334
پسندها
26,442
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مِرِم که داشتهَ بِشِم اولین داستانِ مهشیدهِ :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:


چشمانش گرد می‌شوند و قلبش تند می‌زند. با دیدن سرهای کنده شده کلاغ‌ها که هاله‌ای صورتی از خون آنها را احاطه کرده، دل و روده‌اش در هم می‌پیچد‌. انگار دریا را با سیاهی کلاغ‌ها تزیین کرده باشند؛ رعب‌اور است!
می‌ترسد و نفرت در وجودش شعله می‌کشد‌. نفرت از خودش! قدمی عقب می‌رود، زانوان سست شده‌اش را به حرکت دراورده و دور می‌شود. یک نفس می‌دود و توجهی به شن‌هایی که به کفش‌هایش می‌چسبند نمی‌کند. بی‌آنکه به گذر ماشین‌ها از خیابان اهمیت دهد، رد می‌شود و صدای بوق‌‌ها را پشت سرش می‌شنود. به سمت جنگل می‌دود‌ و باد میان موهای لختش می‌پیچد. پایش به سنگی که خزه‌ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

MAHSHID SHAKIBAEI

سرپرست بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/20
ارسالی‌ها
1,334
پسندها
26,442
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
بتی او را به طرف خودش می‌کشد و دست راستش را دور گردن او حلقه می‌کند. اشک‌هایش در آغوش بتی می‌ریزند و مغزش پر می‌شود از سوال‌هایی که نحسی‌‌اش را تایید می‌کنند و او چرا زنده است؟
- دختر! تو نحس نیستی. این اتفاقات ربطی به تو ندارن.
بتی لب‌ بر هم می‌فشارد؛ خودش در درستی حرفش شک دارد! برمی‌خیزد و شرلی صدای له شدن خزه‌ها را زیر کفش‌های پاشنه پنج‌سانتی‌ِ او می‌شنود. دست لاغر شرلی را در دستان تپلش می‌گیرد و او را نیز از جا بلند می‌کند.
- باید بریم، همه جا تاریک شده.
شرلی دست در جیب‌های گشاد شلوارش فرو کرده و به دنبال بتی راه می‌افتد. کم پیش می‌آمد که بتی چنین کم‌حرف شود، اما در چنین شرایطی دست از پرحرفی‌هایش برمی‌داشت تا شرلی را بیشتر از این آزرده نکند. شرلی اما کمی که حالش جا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

MAHSHID SHAKIBAEI

سرپرست بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/20
ارسالی‌ها
1,334
پسندها
26,442
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
زیر نور زرد چراغ‌های تازه روشن‌ شده‌ی خیابان، به قدم‌هایشان در پیاده‌روی سنگ‌فرشی که دو طرف خیابان قرار دارد ادامه می‌دهند.
به خانه که می‌رسند، بتی پس از خداحافظی کوتاهی می‌رود. زنگ در را می‌زند و لحظه‌ای بعد در چوبی خانه توسط مادرش باز می‌شود. قبل از آنکه کفش‌هایش را دربیاورد، صدای توبیخ‌گرانه‌ی مادرش را می‌شنود.
- اینکه از صبح پیدات نیست به کنار، چرا گوشیتو جواب نمیدی؟
اما مادرش می‌داند که پاسخی از دخترش دریافت نمی‌کند.
لبخند کمرنگی می‌زند و سرش را به نشانه‌ی "سلام" تکان می‌دهد. خانه مثل همیشه مرتب است‌. آنقدر که برق خاص مبل‌های کرم‌رنگ به خوبی مشخص‌ است. به محض باز کردن در سفید اتاقش، روی تخت فنری فرود می‌آید. زانوانش را ستون سرش می‌کند و فکر می‌کند به اتفاقات تمام هجده‌...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا