متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان از موعد گذشته | نور موحد / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع M.Fakher
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 301
  • کاربران تگ شده هیچ

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,584
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~
1002615_6cbe20416eeb4a86babce057ccd7f6b1.jpg

با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «کوزان» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقدان خود سوالاتتان را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,584
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #2
نقد همراه از موعد گذشته
منتقد: -No Voice Meshkan_Ara

پارت ۷:


راحله نگاهی به روح الله‌ای که هنوز چهره‌اش گرفته بود، کرد. حرف‌های خاتون برایش گران تموم شده بود. از نگاه روح الله به خودش متوجه شد که می‌خواهد راحله (بهتره بگی او می خواهد) برایش نامه بنویسد،(؛) پس معطلش نگذاشت و از اتاقش کاغذ و قلمی آورد. روی میز کوچک ایوان که متعلق به مادرش بود، نشست. روح الله هم با دیدن کاغذ و قلم در دست راحله، کنار راحله (برای جلوگیری از تکرار کلمه راحله بهتره از ضمیر او استفاده کنی) بر روی ایوان نشست تا حرف‌هایی را که می‌خواست به یکدانه پسرش بگوید، روی کاغذ نوشته شود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M.Fakher

Narges Movahedi

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
287
پسندها
6,037
امتیازها
21,133
مدال‌ها
12
  • #3
نقد همراه از موعد گذشته
منتقد: -No Voice Meshkan_Ara

پارت ۷:


راحله نگاهی به روح الله‌ای که هنوز چهره‌اش گرفته بود، کرد. حرف‌های خاتون برایش گران تموم شده بود. از نگاه روح الله به خودش متوجه شد که می‌خواهد راحله (بهتره بگی او می خواهد) برایش نامه بنویسد،(؛) پس معطلش نگذاشت و از اتاقش کاغذ و قلمی آورد. روی میز کوچک ایوان که متعلق به مادرش بود، نشست. روح الله هم با دیدن کاغذ و قلم در دست راحله، کنار راحله (برای جلوگیری از تکرار کلمه راحله بهتره از ضمیر او استفاده کنی) بر روی ایوان نشست تا حرف‌هایی را که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Narges Movahedi
عقب
بالا