- ارسالیها
- 920
- پسندها
- 15,334
- امتیازها
- 37,073
- مدالها
- 18
- نویسنده موضوع
- #1
شرح غزلی از حضرت بیدل
فکر دل کردم بـــــلای دیگرم آمـــد به یاد
حضرت بیدل دردش را وابسته به دغدغه های ظاهراز یک سو و دردهای باطن از سوی دیگر می داند از این روست که می فرماید : شامگاه که در حسرت دیدارمحبوب سیلاب اشک دیده ی حسرت بارم(چشم ظاهرم) به یاد آمد از سوی دیگر به یاد دل اندوه بارم(چشم باطنم) افتاد م و غمی دیگر بر غمهایم افزوده شد
با کدامین آبرو خاک درش خواهی شدن
داغ شــو ای جبهه دامـــان ترم آمد به یاد
(جبهه به معنای پیشانی ست) حضرت بیدل در این بیت به خود نهیب می زند که با این تر دامنی (گنه کاری) چگونه میخواهی سر بر آستان او بسایی.... ای پیشانی از این کار شرم کن(داغ شو) ...(آدمی وقتی شرم می کند و خجلت زده می گردد پیشانیش داغ می شود و عرق شرم از جبینش سرازیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.