- ارسالیها
- 915
- پسندها
- 18,570
- امتیازها
- 40,273
- مدالها
- 31
- نویسنده موضوع
- #1
بهش نگاه کردم، چشماش غرق ناراحتی و غم بود اما صدای خندههاش گوش عالم و آدم رو کر میکرد
اون کی بود؟
اگه کسی نمیشناختش و از شرایط زندگیش خبر نداشت قطعا یا با خودش فکر میکرد اون دیوونه شده یا هم میگفت خوشی زده زیر دلش؛ شاید هم میگفتن خوشبحالش که هیچ غمی نداره!
اما امروز فرق داشت، غم چشماش عجیب منو کنجکاو میکرد؛ غمی که توی مردمک قهوهای رنگش موج میزد رو نمیشد انکار کرد یا حتی نادیده گرفت.
دستم رو روی دوشش گذاشتم، چرا حس میکردم قامتش امروز خم شده؟
ازش پرسیدم:
- خوبی؟
سرش رو برگردوند و توی چشمام نگاه کرد، چشماش از صد فرسخی داد میزدن که داغونه حالش
پلکهاشو آروم باز و بسته کرد و گفت:
- خوب میشم، چون تنها راه خوب شدنه! چون به خودم نیاز دارم هنوز
چند قدم برداشت؛ انگار داشت با...
اون کی بود؟
اگه کسی نمیشناختش و از شرایط زندگیش خبر نداشت قطعا یا با خودش فکر میکرد اون دیوونه شده یا هم میگفت خوشی زده زیر دلش؛ شاید هم میگفتن خوشبحالش که هیچ غمی نداره!
اما امروز فرق داشت، غم چشماش عجیب منو کنجکاو میکرد؛ غمی که توی مردمک قهوهای رنگش موج میزد رو نمیشد انکار کرد یا حتی نادیده گرفت.
دستم رو روی دوشش گذاشتم، چرا حس میکردم قامتش امروز خم شده؟
ازش پرسیدم:
- خوبی؟
سرش رو برگردوند و توی چشمام نگاه کرد، چشماش از صد فرسخی داد میزدن که داغونه حالش
پلکهاشو آروم باز و بسته کرد و گفت:
- خوب میشم، چون تنها راه خوب شدنه! چون به خودم نیاز دارم هنوز
چند قدم برداشت؛ انگار داشت با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.