دنباله دار مشاعره…

[m.sina]

هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد
خُداش در همه حال از بلا نگه دارد

حافظ

دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمیدانم
همه هستی تویی فیالجمله این و آن نمیدانم

چه آرم بر در وصلت که دل لایق نمیافتد
چه بازم در ره عشقت که جان شایان نمیدانم

عراقی

 

[₰جادوگرِخویش₰]

دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمیدانم
همه هستی تویی فیالجمله این و آن نمیدانم

چه آرم بر در وصلت که دل لایق نمیافتد
چه بازم در ره عشقت که جان شایان نمیدانم

عراقی

مرا مِهر سیَه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

حافظ.

 

[m.sina]

مرا مِهر سیَه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

حافظ.

در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر

عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش

مولانا

 

[₰جادوگرِخویش₰]

در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر

عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش

مولانا

شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند
#حافظ

 

[m.sina]

شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند
#حافظ

در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری

یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

حافظ

 

[(پرواز)]

در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری

یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

حافظ

یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم

هر چند در این عهد خریدار ندارد​

 

[m.sina]

یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم

هر چند در این عهد خریدار ندارد​

در فروبند که ما عاشق این انجمنیم

تا که با یار شکرلب نفسی دم بزنیم

مولانا

 

[(پرواز)]

در فروبند که ما عاشق این انجمنیم

تا که با یار شکرلب نفسی دم بزنیم

مولانا

م**س.ت آمدم ای پیر که مستانه بمیرم
مستانه در این گوشه میخانه بمیرم
درویشم و بگذار قلندر منشانه
کاکل همه افشان به سر شانه بمیرم

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[m.sina]

م**س.ت آمدم ای پیر که مستانه بمیرم
مستانه در این گوشه میخانه بمیرم
درویشم و بگذار قلندر منشانه
کاکل همه افشان به سر شانه بمیرم

من در این جای همین صورت بیجانم و بس
دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست

تنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیم
فلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاست

سعدی

 

[(پرواز)]

من در این جای همین صورت بیجانم و بس
دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست

تنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیم
فلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاست

سعدی

تا این دل من همیشه عشق اندیش‌ است
هر روز مرا تازه بلایی پیش است

عیبم مکنید اگر دل من ریش ا‌ست
کز عشق، مراد خانه ویران بیش است