یادداشت های یه تیمارستانی
پارت5
از زمان مخصوص حمام متنفرم .
همیشه موقع دوش گرفتن اتفاقات وحشتناکی میوفته.
دفعه قبل یک دفعه برقا رفت و ما توی تاریکی صدای زجه ی یکی از بیمارارو شنیدیم... بلافاصله بعد از قطع شدن صدا ، برقا روشن شد و ما با اون صحنه مواجه شدیم ...
سر قطع شده ی اون مرد ، درست مثل همون بیماری که سالها قبل اینجا سلاخی شده بود...
ظاهرا هنوزم اینجاست(: