دفتر درد و دل دفتر | دفتر درد و دل کاربر .MOON.

[آبی پَرَست؛]

اوکی ولی من متنفرم از اینکه یکی دروغ بگه

 

[آبی پَرَست؛]

بازم اون حس مزخرف پارسال
چرا اینکارو میکنین با من...

 

[آبی پَرَست؛]

استادم امروز بهم میگف هی اینقد خودتو دست کم نگیر؛ کارت خوبه.
مطمئن باش اگه توعم یه اجل بالا سرت داشتی که کاراتو زیر سوال میبرد انگیزه‌ای واسه ادامه دادن نداشتی.

 

[آبی پَرَست؛]

ولی بیاین صادق باشم
میگن بزرگ شدن بده و مشکلات زیاد میشن
ولی من فقط میخوام بزرگ شمو تنها باشم. آدمای سمی دیگه زیادی دارن اذیتم میکنن

 

[آبی پَرَست؛]

دوستت میگه چرا از مشکلاتت بهم نمیگی؟
خب بگم که چی بشه. تو ذهنت ازم یه ادم ضعیف بسازی؟ نه خواهرم نه. ترجیح میدم همون پهلوون پنبه تو ذهنت باقی بمونم.

همون محدود ادمایی ک میدونن کافین

 

[آبی پَرَست؛]

استادم امروز بهم میگف هی اینقد خودتو دست کم نگیر؛ کارت خوبه.
مطمئن باش اگه توعم یه اجل بالا سرت داشتی که کاراتو زیر سوال میبرد انگیزه‌ای واسه ادامه دادن نداشتی.

هاه
ولی؛ هرکاریم کنین و هرچیم بگین
من دست از کشیدن برنمیدارم...

 

[آبی پَرَست؛]

خیلی یهویی و نامحسوس بیشتر اهنگام پاک شدن...
و یه یه فرد خیلی خوب داره برام اهنگ میفرسته>>>>
از همینجا خواستم بگم مرسی که هستی و
دوست دارم-
ıKıGAy-

 

[آبی پَرَست؛]

یه چیزی ذهنمو درگیر کرده
کی با آدمی که یه سره دنبال اینه که یه ایرادی ازت بگیره و نیش و کنایه بندازه و ازت آتو بگیره، خیلی ملایم و مهربون برخورد میکنه؟!
واقعا وقتی یه نفر اینجوریه نباید بره دست بزرگترشو بگیره بیاره تا ازش معذرت خواهی کنم. عمرا! مشکل از خودته زیبا.

 

[آبی پَرَست؛]

حقیقتش نمی‌دونم چطوری دوستیمونو باید مثل سابق کنم. خیلی گیجم. حس میکنم نمیخوای باهام حرف بزنی یا مزاحمت میشم...
کاش توعم سراغمو بگیری تا این حسو نکنم

 

[آبی پَرَست؛]

از محدودیت متنفرم.
و متاسفانه آدماییم که تا خرخره تو محدودیته بس کنین این بدبین بودن نسبت به همه رو...همه بد نیستن