کمی بیشتر توصیف کن حالتی که ادوارد روی اژدها داره (مثلا خوشحاله , ناراحته هیجان زده است و ...)و یکمم راجب گارسیا و شکلش و اینا بگو
وچون فانتزیه به نظرم حواستو جمع ظاهر کارکترها کن که شبیه هم نشه
هر کارکتر حالت مخصوص به خودشو داشته باشه
پادشاه از شاهزاده قابل تمایز باشه

سلاااام و دویست سیصد تا سلام.
خب، اول از همه قلم و ایدهای که دارید رو تحسین میکنم.
نمیگم همه چیز در کماله، اما اینکه دارید روز به روز پرقدرتتر از قبل ادامه میدید و برای خوب نوشتن تلاش میکنید، یه جورایی تو پارتهاتون هم مشخصه.
قلم شما روونه، توصیفات هم سلیسه، اما چیزی که برای یکی مثل من (که فقط دنبال ایراد گرفتنه) حس میشه اینه که در توصیف اماکن اونطور که میتونستید بهش توجه نکردید؛ نه اینکه اصلاً بهش توجه نکرده باشید، من فقط در مقایسه با بقیۀ توصیفات همچین چیزی رو گفتم.
بخوام بیشتر حرف بزنم اضافهگویی میشه.
اگر با همین روند پیش برید مطمئناً ققنوس سفید یکی از بهترینهای فانتزی میشه و در ژانر خودش خوش میدرخشه.
مشتاق ادامهاش هستم؛ موفق...
سلام، و خسته نباشید.
این رمان حس میکنم اخصاصی فقط برا خودمه، من عاشق اژدهام و چنان روش کراش دارم که رمانی رو ده ساله کلید زدم و هنوز به اونجایی که ازش راضی شم نرسیدم و حتما یه تایپیک گروهی مختصش باز میکنم. ایدهی اژدهات به وجدم اورد. هر جا رو بگردی اژدهایان فقط موجوداتین که رهگذر و شرورن، به جز سه گانهی وراثت که دیگه حرفشم نزنم. حال و هواش منو به فیلم اراگون برد. همینطور ادامه بده خیلی دوستش دارم.
و اگه ممکنه روی جمله بندیات بیشتر کار کن. توصیفاتت رو بهتر و بیشتر کن. شخصیتای تازه بیار وسط. از همین حالا هیجان دارم ببینم قراره چی پیش بیاد. موفق باشی.