حرفه‌ای دفتر عکاسی | دیاناس کاربر انجمن یک‌رمان

[ماهی قرمز؛]

هوالحق

فضاها و مکانایی که وایب خوب بهم می‌دنو این‌جا می‌ذارم

‹ ☁️☘️ ›
​

 

[ماهی قرمز؛]

وایبی که رنگ سبز میده رو دوست دارم؛ ولی خب باعث نمی‌شه یادم بره گوشیم افتاد تو آب:/

​

 

[ماهی قرمز؛]

یگانه زیبای من

​

 

[ماهی قرمز؛]

ولی من اون هوای ابری، سرد و گرفته‌ی پاییز و زمستونو با هیچ فصلی عوض نمی‌کنم...​

 

[ماهی قرمز؛]

بازم سردی هوا... ولی چقدر دلم هوای زمستونو کرد​

 

[ماهی قرمز؛]

ولی اون‌روز رو دوست داشتم. حال و هوای ماشینا، آدما، خنده‌هاشون و شلوغی‌ای یه رو مغزم بود؛ اما با این حال خوب بود. از دور خوب بود. جدا از آخرشبش​

 

[ماهی قرمز؛]

حس می‌کنم کمِ کم دو_سه تا فصل رو تو خودش جا داده :)​

 

[ماهی قرمز؛]

​

ولی واقعا اهمیتی نداره چه اتفاقی می افته، من قشنگ ترین روزای زمستون رو دیدم، زشت ترین شبای تابستون جلو چشمام بود، بدترین قهوه ها و بهترین چایی هارو تو بهترین و بدترین کافه ها خوردم، با مزخرف ترین آدما گشتم و دنبال بهترین آدما اینور اونور رفتم، با فیلمای کمدی گریه کردم و به عشق رومئو ژولیت خندیدم، کارای بی اهمیت زیادی انجام دادم که از هیچ کدوم هیچ وقت پشیمون نشدم، من گند زدم ولی خودم درستش کردم، الان تو این لحظه نه خوشحالم و نه ناراحت؛ می دونم هیچ چیزی اهمیتی نداره.​

​