متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد رمان اَش‌بورن: در کاوش سایه‌ها | Mind-Witch کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Mind-Witch
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 18
  • بازدیدها 466
  • برچسب‌ها
    اش‌بورن
  • کاربران تگ شده هیچ

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام: اَش‌بورن: در کاوش سایه‌ها
نویسنده: Mind-Witch
ژانر: #فانتزی #تاریخی #معمایی
خلاصه:
وقتی که چشماشو توی یه بدن دیگه باز کرد، متوجه شد که وارد یه دنیای آشنا شده. دنیایی که از سرنوشتش خوب خبر داشت. اون تنها کسی بود که می‌دونست آخرالزمان نزدیکه. زمانی که مردم بی‌دلیل می‌مردن؛ طی یه شب یه شهر به انبوهی از اجساد تبدیل می‌شد، بدون پیدا شدن هیچ قاتلی؛ و زمانی که نجیب‌زاده‌ها ناپدید می‌شدن و جسد پاره‌پاره‌شون پیدا می‌شد؛ و تموم اینا قرار بود به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mind-Witch

~Deku

کاربر فعال بخش
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,837
پسندها
20,641
امتیازها
44,573
مدال‌ها
20
  • #2
اول این که شدیدا حس میکنم با چارلز اصلی همذات پنداری دارم....و خب هاروتو هم یکی شبیه توئه....در کل بگم این دو تا ساید متفاوت چارلز شبیه من و خودت اومد واسم
بعد این که توصیفاتت خوبه ولی میتونه بهتر باشه....چون در حدی توی افکار شخصیتا فرو میری که حواست به محیط اطراف و اینا نیست....قتی که وارد مکان جدیدی میشی اون رو توصیف میکنی، ولی در ادامه دیگه اشاره ای بهش نمیشه. ولی هرچی این حالات رو بیشتر بگی رمان ملموس تر میشه....همونطور که آشغال خانواده کنت بخاطر توصیفاتش قلم عالی داشت، من شخصا علاقه ای به داستانش ندارم اما قلم این اثر واقعا عالیه.
البته راجب افکار، عواطف، و همینطور منطق داستان و شخصیتا عالی عمل کردی، مثل عادت رابرت که موهاشو عقب میداد، حالات صورت نیک و همینطور گیج بودن چارلی...اینا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Deku

~Deku

کاربر فعال بخش
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,837
پسندها
20,641
امتیازها
44,573
مدال‌ها
20
  • #3
خب خب خب....نمونه آزمایشگاهی D889 داستان خیلی تراژیکی داره....البته اسمش هم کاملا این رو میرسونه
یه چیز خاصی که این وسط وجود داشت این بود که ایزومی اصلا نمیدونست منتقل شده و خب این واقعا مورد خاصیه. الان یاد انیمه ری زیرو که میفتم که سوبارو همون اول کاری گفت ایول رفتم یه دنیای دیگه میبینم داستان تو خیلی منطقی تره:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
خب البته اگه ایزومی هم بازگشت با مرگ یا همچین چیزی داشته باشه داستان خیلی باحال میشه
(کیمرا رو ستاره دار کن پایین پست توضیح بده معنیشو، اصلا نمیدونیم چیه)
آه یه چیزی...این ماجراهای رفقای ایزومی واسه فرار خیلی منو یاد ناکجا آباد موعود انداخت...البته توی ناکجا آباد کسی قاتل پرورش نمیداد اینم هست....
امم دیگه عرض کنم که....
از اونجایی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ~Deku

خانوم سین❀

نویسنده افتخاری
سطح
31
 
ارسالی‌ها
824
پسندها
29,730
امتیازها
50,673
مدال‌ها
34
  • #4
سلام، احوالِ نویسنده‌ی خلاقمون؟
امیدوارم حالِ دلت خوب باشه :402:
خب اول از هرچیزی بگم که ایده‌ی رمانت جزو موضوعات مورد علاقه‌ی منه و همین باعث شد که جذبش بشم و تا آخرین پارت اپ شده، بخونمش. حقیقتاً نظریه‌ی تناسخ برام جذابیت خاصی داره و میشه براش انواع مختلفی قصه نوشت. ایده‌ت و فکری که پشتش هست، برام جالبه. تا اینجای قصه که هنوز اوایلشه، پردازش خوبی هم روش صورت گرفته.
من هنوز ارتباط چندان محکمی بین اسم رمان و محتواش پیدا نکردم و امیدوارم بعداً متوجه‌ی ارتباطشون بشم. بشخصه خوش.آوایی یا خاص و متفاوت بودنِ اسم رمان زیاد برام ملاک نیست، دوست دارم اسم رمان بواسطه‌ی ارتباط قویش با بدنه‌ی رمان، منو غافلگیر کنه؛ نه صرفاً نمادی برای زیبایی ظاهری رمان باشه.
خلاصه و مقدمه شدیداً جذب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : خانوم سین❀

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #5
سلام، احوالِ نویسنده‌ی خلاقمون؟
امیدوارم حالِ دلت خوب باشه :402:
خب اول از هرچیزی بگم که ایده‌ی رمانت جزو موضوعات مورد علاقه‌ی منه و همین باعث شد که جذبش بشم و تا آخرین پارت اپ شده، بخونمش. حقیقتاً نظریه‌ی تناسخ برام جذابیت خاصی داره و میشه براش انواع مختلفی قصه نوشت. ایده‌ت و فکری که پشتش هست، برام جالبه. تا اینجای قصه که هنوز اوایلشه، پردازش خوبی هم روش صورت گرفته.
من هنوز ارتباط چندان محکمی بین اسم رمان و محتواش پیدا نکردم و امیدوارم بعداً متوجه‌ی ارتباطشون بشم. بشخصه خوش.آوایی یا خاص و متفاوت بودنِ اسم رمان زیاد برام ملاک نیست، دوست دارم اسم رمان بواسطه‌ی ارتباط قویش با بدنه‌ی رمان، منو غافلگیر کنه؛ نه صرفاً نمادی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mind-Witch

خانوم سین❀

نویسنده افتخاری
سطح
31
 
ارسالی‌ها
824
پسندها
29,730
امتیازها
50,673
مدال‌ها
34
  • #6
ریتم تند؟ از نقدای کوتاهی و گوناگونی که تا الان دریافت کردم، تا حالا هیچکس همچین نقدی وارد نکرده بهم... اصلا اتفاق خاصی تا الان نیفتاده که بخواد سریع جمع بشه و بگیم سیر تند بوده.
.
الان این عقیده به خاطر اینه که هاروتو سریع با مسئله کنار اومد؟ (شخصیتش اینطور طراحی شده و دلیل داره که چرا زود کنار میاد) یا این که چون زود از هوش رفت؟ (آدمی که سرش ضربه دیده باشه زود از هوش میره. داستان ملودرام نیست که بیست دقیقه بهوش باشه) میشه این سریع بودن سیر رو با مثال توضیح بدی؟ شایدم اشکال از منه.مدت زیادی میشه که رمانای شرقی میخونم و قلمم تقریبا سبک اونا رو گرفته. زیاد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : خانوم سین❀

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #7
.

تقریبا یکی از مهمترین اتفاقای رمانت که همون تناسخه اتفاق افتاده. نمیشه سرسری ازش گذشت، منظور من زود کنار اومدن شخصیت با این موضوع نبود. خودِ عمل تناسخی که اتفاق افتاد؛ اونو باید بهتر بازش میکردی. مثلا شخصیتت باید اول تویه یه حالت خواب و بیداری گیر میکرد، توی ابهامات ذهنیش بدنش معلق میموند بین دو دنیا! تناسخ چیز معمول و عادی‌ای نیست که فقط بگیم دردی که پشت سرش احساس کرد و تپشی که توی جمجه‌ش احساس کرد؛ اینا کافی نیست. اینارو کسی که سرشم شکسته تجربه میکنه. ولی تناسخ یعنی روحت قالب تهی کنه و از یه دنیا به یه دنیای دیگه سفر کنه. قطعا در این بین باید یه هاله‌ای اطرافش رو احاطه کنه، علاوه بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mind-Witch

خانوم سین❀

نویسنده افتخاری
سطح
31
 
ارسالی‌ها
824
پسندها
29,730
امتیازها
50,673
مدال‌ها
34
  • #8
این سریع بودنه مثلا قرار بود رازآلودترش کنه...
تنها چیزی که از تناسخ احساس میکنه برق گرفتگیه... درد سرش به خاطر افتادن روی زمینه. این ناغافل منتقل شدنه بی هیچ حس مشهودی، یه معماست برای خودش. اینکه چرا و چطور یه دفعه از یه دنیای دیگه سر در آورد، موضوع خیلی مهمیه که در آینده دور بهش پرداخته میشه.
به علاوه، تو منطق من هیچ دلیلی برای همچین احساساتی وجود نداره. انتقال توی یه لحظه اتفاق افتاده. مثل دکتر استرنج چندین دقیقه بین ابعاد سرگردون نبوده که گیج بشه... تو سریال فلش، شخصیت اصلی انقدر سریعه که تو کمتر از یک ثانیه یکی رو با خودش بر می داره میبره یه جای دیگه. بعد طرف به خودش میاد می بینه یه جای دیگه ست و می پرسه «چی شد؟» این وسط، چیزی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : خانوم سین❀

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,310
پسندها
25,054
امتیازها
83,373
مدال‌ها
53
  • مدیر
  • #9
سلام و خسته نباشی.
حقیقتش اول که خلاصه رو خوندم منو یاد یه سری سریال کره‌ای انداخت. مثل تو فوق‌العاده‌ای. اونم داستانش درمورد یه دختره بود که به یه پسره توی یه مانگا علاقمند شد و هر دوشون نقش فوق‌العاده کمرنگی داشتن و اون پسره اصلا هیچ جای مانگا نبود. بعدش برام جالب‌تر شد وقتی قصه‌ی ایزومی رو گفتی، کنجکاو شدم بدونم قراره گره‌ای تو مسیر زندگی ایزومی و چالز شکل بگیره یا نه؟ خیلی واسم مهمه و یه جورایی قلقلکم میده که چارلز با او قد کوتاه و زخم روی صورتش یهو شخصیت اصلی بشه.
جو رمانت خیلی شاده، هر چند موضوع تراژدی طوری مثل موعود و قتل عام دوستان ایزومی توش هست و من این رو خیلی دوست دارم.
سیر رمان تنده و آدم رو خسته نمی‌کنه و سریع به فضای اصلی میبره.
و حالا بریم سمت نظرات منفی، حقیقتا ایراد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حصار آبی

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #10
سلام و خسته نباشی.
حقیقتش اول که خلاصه رو خوندم منو یاد یه سری سریال کره‌ای انداخت. مثل تو فوق‌العاده‌ای. اونم داستانش درمورد یه دختره بود که به یه پسره توی یه مانگا علاقمند شد و هر دوشون نقش فوق‌العاده کمرنگی داشتن و اون پسره اصلا هیچ جای مانگا نبود. بعدش برام جالب‌تر شد وقتی قصه‌ی ایزومی رو گفتی، کنجکاو شدم بدونم قراره گره‌ای تو مسیر زندگی ایزومی و چالز شکل بگیره یا نه؟ خیلی واسم مهمه و یه جورایی قلقلکم میده که چارلز با او قد کوتاه و زخم روی صورتش یهو شخصیت اصلی بشه.
جو رمانت خیلی شاده، هر چند موضوع تراژدی طوری مثل موعود و قتل عام دوستان ایزومی توش هست و من این رو خیلی دوست دارم.
سیر رمان تنده و آدم رو خسته نمی‌کنه و سریع به فضای اصلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mind-Witch

موضوعات مشابه

عقب
بالا