متون و دلنوشته‌ها چــــــکامهツ

[فاطمه سادات:)]

تو وقتی می‌بینی که من افسرده ام
نباید بگذری، سکوت کنی،
یا فقط همدردی کنی؛
بنا کننده ی شادیهای من باش!
مگر چقدر وقت داریم؟

#نادر_ابراهیمی
#یک عاشقانه آرام

 

[فاطمه سادات:)]

عزيزِ نداشته ام؛
اندكى صبر...
نوبتِ ما هم ميشود!
ميرسد وقتِ عاشقى كردنمان...
به رخ ميكشيم تمامِ دوست داشتنمان را...
نوبتِ بازىِ آنهاست فعلاً
بيا بنشينيم و تماشايشان كنيم!

#علي_قاضي_نظام

 

[فاطمه سادات:)]

زندگی شاید افروختن سیگاری باشد ، در فاصله رخوتناک دو هم آغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر می دارد ،
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید:
صبح بخیر..!

#فروغ_فرخزاد

 

[فاطمه سادات:)]

هر شب که تو به خواب می‏‌روی
من از این دلشوره بیدارم
که نکند تو میان هجوم انبوهِ
آبشار عصیانگر موهایت غرق شوی!
تو آرام می‌خوابی
بر بستری از گندمزار موهایت
و من به انتظار می‌نشینم
تا طلوع چشم‌هایت...

خوبِ من،
میان این همه زیبایی
چطور به خواب می‌روی؟

#علیرضا_اسفندیاری

 

[فاطمه سادات:)]

من مردی هستم ؛
جدی
کمی اخمو
حساس
و کمی لجباز!!
و تو دختری هستی که
میتوانی تمام این معادلات را در من بهم بزنی..!

#محسن_دعاوی

 

[فاطمه سادات:)]

در من کوچه ای است...
که با تو در آن نگشته ام،
سفری است...
که با تو هنوز نرفته ام،
روزها و شب هایی است...
که با تو به سر نکرده ام،
و عاشقانه هایی...
که با تو هنوز نگفته ام..!

#افشین_یداللهی

 

[فاطمه سادات:)]

هیچ چیز سر جایش نیست،
مثلا تویی که الان ،
زیر این باران باید کنارم باشی و نیستی !
مثلا منی که تا الان ،
باید فراموشت می کردم و
نکردم..!

#علی_قاضی_نظام

 

[فاطمه سادات:)]

این مرد،
چمدانش را به طرز عجیبی بر می دارد،
من مطمئنم...
او عاشق است!

#فرید_احمدی

 

[فاطمه سادات:)]

ابر و باران و من و یار ،
ستاده به وداع...
من جدا گریه کنان،
ابر جدا،
یار جدا...

#امیرخسرو_دهلوی

 

[فاطمه سادات:)]

صد نامه فرستادم ،
صد راه نشان دادم !
یا راه نمیدانی...
یا نامه نمیخوانی!

#مولانا