حالا یه هفته آن نمیشم فکرای بد درموردم میکنن :/ اینقدر وضعم رو به فلاکتِ که دیگه باور نمیکنن من درس بخوام بخونم : ( تازه هم یادش افتاده حال و احوال بپرسه :/
به همین نخ لباسم که آویزان شده و کنده نمیشود (و من قولش را میدهم که بکنمش!) قسمتان میدهم که نه یک ذره کم و نه یک ذره زیاد در این مایه مباهات (!) اثر نگذاشته و دست نزدهام و همگی زاییده ذهن نویسنده و شاعر است و من واسطهای بیش نبودهام! :|
و اگر در سخن خویش صادق نبوده و جستوجوی گوگل شما چیزی دیگری درآمد، خدای مرا در عید دچار سرماخوردگی و روان شدن سیلاب سازد (خود میدانید!) تا نبینم این روزگار تاریک را :/
و من از دوست عزیزتر از جانم هنوز در عجبم :/ عاچقتم که : )
[ATTACH type="full"...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.