متون و دلنوشته‌ها مَّـن

[S_MELIKA_R]

وهرکسی یک مَن درون دارد؛ ولی بیشتر ازیک مَن است

گاهی اوقات انگار هزار مَن درونم است

وهرکدام یک سازی می زنن

ومن بلدنیستم به هزار ساز مختلف برقصم

ومن یادم می افتدکه اصلا بلدنیستم برقصم

منی که بیشتر صفر ویک رو متوجه می شوم

وبعضی اوقات احساس می کنم درست مثل یک ربات یایک کامپیوتر عمل میکنم

نمی دانم چقدر این حسم درست است،آخر درون هر آدمی هزار مَن زندگی می کند.​

 

[S_MELIKA_R]

می دانی گاهی اوقات؛ یعنی شاید یک یا دوبار پیش آمده که همه هزار مَن درون

یک جا دورهم جمع شویم و درآرامش باشیم

حتی موقع هایی که روح جایی دیگری سیرمی کند ومَن هفتاد پادشاه را خواب می بینم هم، بازهم باهم سرجنگ دارند این هزار مَن درون.​

 

[S_MELIKA_R]

و ازیک جایی به بعد باید انتخاب کنی بین این هزار مَن درون

که کدام را میخواهی وکدام رونمی خواهی وامان از روزی که بعضی ازاین

مَن های درون برایت پر رنگ شوند وتو میمانی متحیر که این دیگر کجابود؟!​

 

[S_MELIKA_R]

و امان ازدست این مَن؛ گاهی اوقات درست در وسط آرامش ذهنی وقلبی
درست درجایی که مطمئن هستی آروم و درست داری پیش می روی
یک مَن از یک گوشه ای سرو کله اش پیدا می شود و می گوید:"نکند اشتباه بروی؟نکند درست نباشد؟می خواهی کمی دست نگه داری؟"
و یک مرتبه می میبنی ساعت هاست که داری به همین یک جمله فکرمیکنی ؛ گاهی اوقات همین یک جمله کار دستت می دهد و همه چیز را رها می کنی
و بعد می بینی که درست نبوده وگاهی اوقات هم می بینی که درست گفته این مَن درون
ولی اینکه بخواهی تفاوت این دو را پیداکنی....فقط خدا باید کمکت کند​

 

[S_MELIKA_R]

مَن گاهی یاد اوری می کند
ونمی دانی این یاداوری خوب است یانه؟!
گاهی اوقات این یاد اوری باعث می شود که شاد شوی
وگاهی اوقات هم باعث بهم ریختن ذهن می شود.
وبین این دو تفاوت است
تفاوتی مثل زمین وآسمان
​

 

[S_MELIKA_R]

ومَن؛ مَن های درون را دوست دارم
آخر باهم زندگی می کنیم داخل یک کالبد
واگر نباشند راستش حوصله ام سر می رود
وگاهی این مَن ها خوب خاطره می سازند، خاطره ای یا شاید می خواهند که همچین اتفاقی در آینده بیفتد
واین اتفاقاتی که ساخته می شود، گاهی شیرین است؛ جوری که هرموقع به یاد می آیند لبخند شیرینی روی لب جاخوش می کند​

 

[S_MELIKA_R]

واین مَن ها گاهی احساساتی رو، رو می کنن که نمی دانی تکلیف چیست؟
باید چگونه با این احساسات رفتار کنی، نمی دانی تحویلشان بگیری؟!یا بیندازی شان دور
مَن فکر می کنم، حتی خود مَن های درونی هم گاهی اوقات نمی دانند​

 

[S_MELIKA_R]

وگاهی این مَن های درون احساس می کنند که نیاز است به کمی تغییر!
واین کمی گاهی کار دستت می دهد، وقتی نگاه می کنی که ببینی چه چیزی را باید تغییربدهی
می بینی اندازه یک عالم است این کمی هایی که باید تغییرکنند
وفقط خود خدا باید کمکت کند تا این تغییر اتفاق بی افتد.​

 

[S_MELIKA_R]

وگاهی هم می بینی این تغییر ها اتفاق افتاده است واین مَن درون تازه متوجه ماجرا شده است
وفهمیدن فرق بین این دو خود داستانی دارد :)
​

 

[S_MELIKA_R]

و امان ازدست این مَن های درون؛به راستی که هزار مَن درون هر آدمی است و
گاهی اوقات احساس می کنم بیش از هزار مَن است؛ گاهی احساس می کنم شاید
ده هزارمَن هستند وگاهی احساس می کنم هیج مَن درکار نیست.
واین گیج کننده است.
​