نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

پرونده پرونده | سیتو ساکاکیبارا

  • نویسنده موضوع Amin~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 36
  • بازدیدها 601
  • کاربران تگ شده هیچ

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,895
پسندها
49,872
امتیازها
96,908
مدال‌ها
162
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
‌‌
سیتو ساکاکیبارا؛
پرونده قاتلی 14 ساله که از کشتن حیوانات بی‌گناه شروع کرد،
با بریدن سر یک پسر 11 ساله ادامه داد و در آخر زندگینامه اش رو به چاپ رسوند.

« اگه یکبار دیگه اسمم رو اشتباه تلفظ کنین یا بخواین با روحیه ام بازی کنین، هفته ای سه تا سبزیجات براتون می‌کُشم.
و اگه فکر کنین فقط از پس بچه ها برمیام، سخت در اشتباهین!!! »

⿻ ⏤ .

 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,895
پسندها
49,872
امتیازها
96,908
مدال‌ها
162
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
امروز می‌خوایم یکبار دیگه به ژاپن سر بزنیم،
توی پرونده نواداتان، توضیح دادم که سن مسئولیت کیفری توی ژاپن از 16 سال به 14 سال کاهش پیدا کرده و علت اون هم یکی از فجیع ترین قتل های ژاپن بود که در سال 1997 اتفاق افتاد؛ بله، درست حدس زدین!

قاتل و مجرم امروز اسم های زیادی داره، مثل :
- شینیچیرو آزوما
- پسر A
- The Kobe School Killer
- اونیبارا
- سیتو ساکاکیبارا
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,895
پسندها
49,872
امتیازها
96,908
مدال‌ها
162
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
شینیچیرو آزوما در 7 جولای 1982 توی یک خانواده خیلی معمولی 5 نفره در کوبه که مرکز استان هیوگوی ژاپن هست متولد شد؛
خانواده آزوما سه تا پسر داشتن و به همراه مادربزرگ و سگشون در یک منزل مسکونی همگی با هم زندگی می‌کردن.
اطلاعات خیلی دقیقی در مورد کودکی شینیچیرو وجود نداره اما همین اطلاعات کم هم می‌تونه تصویر خوبی از نحوه زندگی و تاثیراتی که بر عادات و رفتار های اون داشته بهمون بده؛ از همون ابتدای کودکی مخصوصا وقتی که شینیچیرو توی مدرسه ابتدایی بوده اعتماد بنفس کافی نداشته و بی نهایت خودش رو دست کم می‌گرفته و توی افکارش یک شخصیت کاملا بدرد نخور و منفور داشته‌؛
احساس می‌کرده یک فرد کثیف، منزجر کننده و از لحاظ ذهنی بیماره که خب متاسفانه درست فکر می‌کرده.
این پسر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,895
پسندها
49,872
امتیازها
96,908
مدال‌ها
162
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
و برای از سر گذروندن این افکار روی مادربزرگش تکیه می‌کرده، چون این زن بهش عشق می‌ورزیده و بیشتر از باقی افراد خانواده اون رو دوست داشته، پس این می‌تونسته کمی شینیچیرو رو از افکار سمی‌ش دور کنه.
از همین رو شینیچیرو کم کم سفره دلش رو پیش مادربزرگ باز می‌کنه و در مورد افکار منفی که نسبت به خودش داشته بهش می‌گه، این پسر فکر می‌کرد که اگه فقط یک نفر توی دنیا دوستش داشته باشه مادربزرگشه و مهم نیست که افکار توی سرش چقدر تاریک و سیاه باشن، مادربزرگ درکش می‌کنه.
و این خیلی می‌تونست خوب باشه نه؟
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,895
پسندها
49,872
امتیازها
96,908
مدال‌ها
162
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
یک نفر که حواسش به این بچه کم اعتماد بنفس هست، بهش محبت می‌کنه و براش سنگ صبورم!
اما متاسفانه در همون سنین کودکی شینیچیرو، مادر بزرگ از دنیا می‌ره و این اتفاق منجر به سقوط این پسر میشه...
بعد از این واقعه، افکار سیاه عملا داشتن روح شینیچیرو رو می‌خوردن، این پسر شروع کرده بود به پرسیدن سوالاتی در مورد مرگ و زندگی و به طور خیلی عجیبی ذهنش درگیر این بود که،
مرگ یعنی چی؟!
کمی بعد شروع کرد به ور رفتن با سلاح های مختلف و بعضی وقت ها حتی اون ها رو با خودش به اینور اونور می‌برد،
و می‌خوام بدونین که این پسر هنوز توی دبستانه و این رفتار رو داره از خودش بروز می‌ده.
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,895
پسندها
49,872
امتیازها
96,908
مدال‌ها
162
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
در مورد این دوره از زندگیش، توی دفتر خاطراتش نوشته :
« وقتی چاقو رو توی دستم می‌گیرم قیچی رو مثل یک تفنگ می‌چرخونم، حس می‌کنم می‌تونن عصبانیتم رو کمتر کنم و احساس راحتی بیشتری داشته باشم »
شینیچیرو توی ذهنش یک مکان امن برای خودش ساخته بود، یک جایی که هیچکس نمی‌تونست اونجا مزاحمش بشه و بی اجازه حریم شخصیش رو به هم بزنه، یک مکان مقدس فقط و فقط برای خودش.
اینجا مکانی بود که با ورود بهش ارتباط خودش رو با بقیه آدم ها قطع می‌کرد،
بخوام قابل فهم تر توضیح بدم، خیلی وقت ها همه مون یکجا می‌شینیم زل می‌زنیم به یک نقطه یا چشم هامون رو می‌بندیم و توی رهنمون تصویر سازی می‌کنیم، می‌جنگیم، خودمون رو سرزنش می‌کنیم، رویا می‌بافیم یا ...
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,895
پسندها
49,872
امتیازها
96,908
مدال‌ها
162
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
ولی برای شینیچیرو این یک مکان واقعی بوده، فکر می‌کرده فقط خودش این قابلیت رو داره و بیشتر وقتش رو صرف گشت و گذار توی همین مکان مقدس خیالی می‌کرده،
اگه فیلم شرلوک رو دیده باشین، بهتر متوجه می‌شین از اونجایی که این کرکتر یک قلعه ذهنی داشت که همه چیز رو می‌ریخت توش و اونجا بررسی می‌کرد‌.
شینیچیرو احساسی که این مکان بهش می‌داد رو اینطور توصیف کرده : « من یک حلزونم، یک حلزون که گارد بیرونی برای محافظت از خودش نداره، برای همین فکر نکنم بتونم یک حلزون کامل باشم، پس من باید یک گارد داخلی بسازم تا از خودم محافظت کنم،
پس هروقت که احساس خطر کنم، توی این گارد/پوسته پنهان می‌شم. »
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,895
پسندها
49,872
امتیازها
96,908
مدال‌ها
162
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
این تشبیه رفته رفته برای شینیچیرو به یک موضوع خیلی مهم و به قولی یک آرمان تبدیل شد، به همین خاطر کم کم شروع کرد به جمع کردن حلزون ها از اطراف خونه شون،
اون ها رو داخل می‌آورد، تشریح می‌کرد و زیر لامپ های داغ می‌ذاشت تا عذاب کشیدن و پیچ و تاب خوردن اون ها رو تماشا کنه، بعد از اینکه چند دقیقه ای از این نمایش زجر آور لذت کافی رو می‌برد، حلزون ها رو نصف می‌کرد تا رگ های خونی‌شون رو ببینه.
رفته رفته دیگه حلزون راضی‌ش نمی‌کرد، دلش می‌خواست تجربه های بیشتری کسب کنه برای همین سراغ موجودات بزرگتری مثل قورباغه رفت؛
از نظر شینیچیرو قورباغه ها موجودات به مراتب هیجان انگیز تری نسبت به حلزون ها بودن،
چرا؟ چون موقع تشریح و کالبد شکافی تقلای بیشتری از خودشون نشون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,895
پسندها
49,872
امتیازها
96,908
مدال‌ها
162
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
نکته ای که شینیچیرو رو خیلی مشتاق به تشریح بیشتر می‌کرد، این بود که می‌دید اندام های داخلی این موجود نسبت به حلزون شباهت بیشتری به بدن انسان داره؛
مدتی بعد از فوت مادربزرگ، دوست و همبازی دیگه شینیچیرو یعنی سگ خانواده هم فوت می‌کنه، این دو اتفاق دردناک و پشت سر هم باعث شد که پسر بیشتر و بیشتر وارد سیاهی و نزول بشه.
یک نکته که در مورد مرگ این حیوان وجود داره اینه که، شینیچیرو یک گربه خیابونی رو روز بعد از مرگ سگش می‌بینه که در حال خوردن غذایه که برای حیوانش کنار گذاشته بوده و اون لحظه ذهنش فقط و فقط یک چیز رو فریاد می‌زنه، اون گربه لعنتی رو بکش!!!
کشتن گربه اول کاملا از روی عصبانیت بود، اما هیجاناتی که طی این قتل تجربه کرد باعث شد گربه های بیشتری رو مورد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,895
پسندها
49,872
امتیازها
96,908
مدال‌ها
162
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
وقتی که شینیچیرو متوجه شد که دست خالی نمی‌تونه کنترل آنچنانی روی مرگ داشته باشه، حس کرد که کشتن گربه ها می‌تونه بهش این قدرت رو منتقل کنه که توانایی کنترل کردن مرگ داره رو داره،
و این دریافت حس قدرت رو مثل یک پیروزی می‌دید، پیروزی که باعث خوشحالی بیشترش می‌شد.
این رویه کشتن و تشریح گربه ها، باعث شد که شینیچیرو بخواد بقیه حیوانات رو هم تست کنه و اینجای کار بود که علاوه بر احساسات قبلی، این پسر برای اولین بار هیجانات رو هم حین این عمل تجربه کرد؛
شینیچیرو متوجه شد که پیوند خوردن قتل و هیجان چیزیه که دنبالش بوده و از این طریق می‌تونه احساس آزادی و خوشحالی کنه.
 
آخرین ویرایش
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak
عقب
بالا