فال شب یلدا

پرونده پرونده | سیتو ساکاکیبارا

  • نویسنده موضوع Amin~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 36
  • بازدیدها 533
  • کاربران تگ شده هیچ

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,886
پسندها
49,649
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
شاید فکر کنین که،
این شناخت و رفتار بیمارگونه شینیچیرو به همین جا ختم شده، اما یک روز این پسر سراغ قبر مادربزرگش می‌ره، تنها کسی که از نظر خودش درکش می‌کرده و اونجا چکار بکنه خوبه؟
جلوی سنگ قبر می‌ایسته و با وجود تمام احساس گناهی که داشته، شروع به خود *** می‌کنه...
اینجا بود که فکر می‌کنه شخصیت و بدنش طوری برنامه ریزی شده که فقط با آزار رسوندن و هتک حرمت کردن به اوج رضایت خودش می‌رسه و از همین رو شروع می‌کنه به کشتار هر چه بیشتر گربه ها.
انگار جزو عادت هاش شده بود که از خونه بیرون بره، یک قورباغه یا گربه ای گیر بیاره، تشریح کنه، با دوچرخه از روش رد بشه و آزارش بده،
گویا پرنده ها هم از دست این پسر آسایش نداشتن، چون شینیچیرو چندباری گردن کبوتر ها رو هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,886
پسندها
49,649
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
« وقتی وارد دوره متوسطه اول شدم، دیگه از کشتن گربه ها خسته شده بودم و دلم یک تجربه جدید می‌خواست، این تجربه جدید باعث شد که به خودم بیام و بفهمم مدتی هست که دارم در مورد این فکر می‌کنم که کشتن انسان هایی که مثل خودم هستن چه حسی می‌تونه داشته باشه؟ »
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,886
پسندها
49,649
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
در 10 فوریه 1997، شینیچیرو تصمیم گرفت که به ندای قلبش گوش بده و چیزی که مدت ها بود بهش فکر می‌کرد رو عملی کنه؛
حدود ساعت 4 بعد از ظهر، دوتا دختر رو دید که داشتن در امتداد خیابون برای خودشون قدم می‌زدن، اون ها رو تعقیب کرد و توی یک فرصت مناسب، با چکشی که همراه خودش آورده بود به دو دختر حمله کرد و هر دوی اون ها رو کتک زد.
شدت جراحات این دو دختر واقعا بالا بود، اما یکی از اون ها که از حال عمومی بهتری برخوردار بود به پدرش توضیح داد که فردی که بهشون حمله کرده یک یونیفرم مدرسه به تن داشته و کیفش، کیفی بوده که توسط بچه های متوسطه دوم مورد استفاده قرار می‌گرفته،
در آخر، خوشبختانه هردوی این دختر ها تونستن جون سالم از جمله شینیچیرو آزوما بدر ببرن.
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,886
پسندها
49,649
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
یک ماه بعد، در 16 مارس، طرفای ظهر شینیچیرو خونه رو به مقصد پارکی در حومه شهر ترک کرد؛
اینبار هم چکش رو به همراه خودش داشت و به دنبال یک قربانی جدید می‌گشت.
بعد از کمی گشتن، یک دختر تنها رو می‌بینه، آیاکا یاماشیتای 10 ساله؛
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,886
پسندها
49,649
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #15
پیش این دختر می‌ره و ازش می‌خواد اگه ممکنه اون رو به جایی ببره تا بتونه دست هاش رو بشوره، آیاکا اون رو به سمت یک مدرسه در اون نزدیکی برد و وقتی که به اونجا رسیدن شینیچیرو ازش خواست که برگرده، همین که دختر روش رو برمی‌گردونه چکش رو بالا می‌بره و توی سر چند ضربه به آیاکا وارد می‌کنه، بعد از انجام عمل هم به سرعت فراری می‌شه و به سمت خونه اش میاد.

بعد از برگشت به خونه، شینیچیرو سریعا خودش رو به دفتر خاطراتش می‌رسونه و شرح اتفاقات اون روز رو می‌نویسه : « امروز یک آزمایش مقدس انجام دادم تا ببینم و مطمئن بشم انسان ها چقدر شکننده ان، وقتی دختر برگشت چکش رو به سرش کوبیدم، فکر کنم چندباری بهش ضربه زدم، ولی دقیقا یادم نیست چندتا چون خیلی هیجان زده بودم. »
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,886
پسندها
49,649
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
چند روز بعد، در 23 مارس، آیاکا یاماشیتا به دلیل عارضه مغزی از دنیا می‌ره، شینیچیرو در مورد احوالات اون روزش نوشته « امروز صبح مامانم بهم گفت، " دختر بیچاره "، اون دختری که بهش حمله شده بود از دنیا رفته،
خوشبختانه هیچ نشونه ای برای دستگیری من وجود نداره، بخاطر این ازت متشکرم بامویدوکی، لطفا باز هم ازم محافظت کن »
بامویدوکی، خدای خیالی بود که شینیچیرو توی ذهنش ساخته بود و اون رو می‌پرستید، و شمایل این خدا رو به شکل یک بودای شناور به همراه صلیبی شکسته به ترسیم کرده بود؛
هنوز که هنوزه، آنچنان مشخص نیست که منبع الهام این پسر برای خلق همچین خدایی چی بوده.
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,886
پسندها
49,649
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #17
حمله بعدی شینیچیرو، چند وقت بعد اتفاق افتاد، اینبار به جای چکش به‌ عنوان اسلحه یک چاقوی 13 سانتی متری رو با خودش برده بود؛
توی یک فرصت مناسب چاقو رو توی شکم دختر فرو می‌کنه و فراری می‌شه، خوشبختانه این دختر هم جون سالم به در می‌بره اما هفته ها طول می‌کشه تا بتونه سلامت کاملش رو بدست بیاره.

دوماه بعد، در 27 می 1997، آثار جنایت شینیچیرو آزوما برای همه به طور علنی و ترسناک تر از قبل نمایان می‌شه،
در همون روز سر پسری 10 ساله به نام جون هاسه در مقابل درب مدرسه ابتدایی تاینوهاتای کوبه درست چند ساعت قبل از اینکه دانش آموز ها به مدرسه بیان پیدا می‌شه.
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,886
پسندها
49,649
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
در نگاه اول می‌شد فهمید قتل جای دیگه اتفاق افتاده و سر اونجا بریده نشده، از آثار موجود می‌شد فهمید این عمل بریدن با چاقو اتفاق افتاده و قبل از اینکه سر رو به اونجا انتقال بدن، ضربه های متعددی بهش وارد شده؛
دو روز قبل از این اتفاق، جون هاسه خونه اشون رو به مقصد منزل پدر بزرگش ترک کرده بود، در بین مسیر به دوست برادر بزرگترش، یعنی شینیچیرو آزوما برخورد می‌کنه.
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,886
پسندها
49,649
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #19
از قبل این اتفاق، شینیچیرو احساسات عجیب و ناخوشایندی نسبت به این بچه داشته، چون برخلاف افراد دیگه همیشه محترمانه و مودبانه ای باهاش رفتار می‌کرده و باعث می‌شده افکار سیاه توی مغزش مبنی بر اینکه یک فرد منزجر کننده اس کمی کنار بره.
در حالت عادی، شینیچیرو احساس می‌کرد که فردی گناهکاره و سزاوار این نیست که باهاش به خوبی رفتار بشه، اما در عمل وقتی مقابل فردی مثل جون هاسه قرار می‌گرفت حس قدردانی و گناهکار نبودن وجودش رو پر‌ می‌کرد؛
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,886
پسندها
49,649
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #20
از نظرش این یک حس متضاد ناراحت کننده بود و آزارش می‌داد.
شینیچیرو به جون هاسه می‌گه که همون نزدیکی ها یک لاک پشت دیده که یک لاک آبی خیلی خوشرنگ داشته، ازش خواست که همراهش بیاد تا با هم برن دنبالش بگردن و دوباره ببیننش؛
از اونجایی که این دونفر از قبل هم رو می‌شناختن، جون دلیلی نداشت که این پیشنهاد رو رد کنه، برای همین باهاش همراه می‌شه.
وقتی که به نزدیکی تپه ای که در اون منطقه قرار داشته می‌رسن، شینیچیرو با دست هاش شروع به خفه کردن جون می‌کنه و بعد از مرگ پسر، سرش رو با یک اره دستی جدا می‌کنه؛
 
امضا : Amin~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Roshanak
عقب
بالا