هستیا در زمانهای سخت زندگیش برخلاف ذات موقر و آرومش، به شدت آزادی طلب و فراری از چارچوبها میشه. حتی اگر واقعا چارچوبی وجود نداشته باشه هستیا اصلا از این فشار ناگهانیِ وارده استقبال نمیکنه و حس خفگی بهش دست میده؛ بنابراین از بیشتر از هر زمان دیگه ای به "safe place" خودش نیاز داره تا برای مدتی ذهن بهم ریخته و نگرانش رو با بوی عود و شمع های معطر آروم کنه و با حالت روانی مناسب تری تصمیم گیری ادامه بده.