متفرقه °•°خـنـکـی بـا یـخ دربـهـشـت کتـاب؟°•°

[فاطمه شکیبا]

- بیش‌تر به چه می‌اندیشی؟
- پدر مقدس، آن‌زمان که در جِی بودم رؤیایی دیدم که هنوز به آن می‌اندیشم.
- به یک رؤیا؟ این چه رؤیایی است که بیش از خداوند و بیش از مسیح ذهن تو را به خود مشغول ساخته است؟
- نمی‌توانم بگویم بیش از خداوند.
- بیش از مسیح؟
- مسیح هم مرا به‌سوی آن رؤیا می‌خواند.
- چه رؤیایی است آن؟
- رؤیای یک دیدار.
- دیدار چه کسی؟
- نمی‌دانم.
- نمی‌دانی کیست اما همه وجودت به او می‌اندیشد؟
- همهٔ وجودم.
- تو آشفتهٔ یک خوابی؟
- بیدار شدهٔ یک خوابم.

رویای یک دیدار | سیدناصر هاشم‌زاده​

 

[فاطمه شکیبا]

گویی خورشید برای تماشای ما طلوع می‌کند... بیدار باشیم تا خورشید تماشایمان کند. ما هم او را به تماشا بایستیم. چشم در چشم جهان بگشاییم و ببینیم و دیده شویم. روزبه! تا جهان زیبایی تو را نبیند، زیبایی خود را به تو نشان نخواهد داد. فرشتگان، زیبایی هستی‌اند. تا آن‌ها را نبینی به ملکوت راه پیدا نخواهی کرد... انوار روشن و سیال خورشید را بنگر. ببین چگونه در آسمان شناورند؛ درست مثل فرشتگان...

رویای یک دیدار | سیدناصر هاشم‌زاده​

 

[فاطمه شکیبا]

مادر آرام و با صدایی آهسته‌تر از پسر پرسید:
- کدام خدا تو را پیدا کر
- روزبه با تبسمی که بر لب داشت گفت:
- خدای مسیح.
- خدای مسیح یا زرتشت؟
- خدای مسیح، همان خدای زرتشت است مادر. تنها یک خداست که می‌تواند گمشدگان را پیدا کند.

رویای یک دیدار | سیدناصر هاشم‌زاده​

 

[فاطمه شکیبا]

مگر نخوانده‌ای که چگونه دیوها با توسل به جادو و خدعه و حتی کلام و مباحثه سعی داشتند تا زرتشت جوان را به سیاهی بکشند و از آتش مقدس دورش سازند. زرتشت نیز که در تولدش گیاه و آب، شاد شدند و دیوها وحشت‌زده گشتند، با امداد فرشتگان و امشاسپندان، رهایی پیدا کرد.

رویای یک دیدار | سیدناصر هاشم‌زاده​

 

[HAKIMEH.MZ]

صاحبخانه بدش نمی‌آمد که ما همیشه گریه کنیم، عزادار باشیم و مصیبتنامه بخوانیم، چون مشغول می‌شدیم. دیگر کسی از او نمی‌خواست پشت‌بام را کاه‌گل کند یا برایمان آب لوله بکشد.

کتاب آبشوران -علی اشرف درویشیان​

 

[HAKIMEH.MZ]

کور شدم، کور شدم. فریادی ست وحشت آور در دنیایی که همه ادعای بینایی میکنند، در حالی که همواره کورترین آدم ها آن هایی بودند که نمی خواستند ببینند، نه آن هایی که به واقع نمی دیدند.
این کوری سفید همه را به کام خود میکشد و در یک آن شعور و شرافت را از مردم می ستاند. دیگر نه تمدنی می ماند و نه انسانیتی. تکنولوژی دیگر به کار نخواهد آمد و هول و هراس قلب هر انسانی را چون چشمانش کور میکند.
انتظار معجزه از آسمان در سیمای هر کسی مشهود است، اما آیا معجزه میتواند درمانگر این همه بی خردی باشد؟

کتاب کوری-ژوزه ساراماگو​

 

[HAKIMEH.MZ]

فروید: آنا، تو هنوز هم یه دختر بچه موندی. بچه ها خود به خود فیلسوفن، همش سوال می کنند.
آنا: بزرگ ها چی؟
فروید: بزرگ ها خود به خود احمقن، جواب میدن.

مهمان ناخوانده-اریک امانوئل اشمیت​

 

[HAKIMEH.MZ]

چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تنِ کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟

دوستش داشتم-آنا گاوالدا​

 

[HAKIMEH.MZ]

در برابر هر زنِ زیبا مردی هم هست
که از بودن با او خسته شده است.
زیبایی یکی از ملزومات عاشق شدن در ذهن تمام مردان است.
اما زنی که تنها زیباست
و از داشتن قدرت درک عاجز است
به زودی برای مردش تبدیل به یکی از
وسایل گوشه و کنار منزل می شود!
عادی و گاهی هم کسالت بار…

وقتی نیچه گریست-آروین دی یالوم​

 

[HAKIMEH.MZ]

تنها چیزی که در زندگی به آن نیاز دارم،
این‌ است که یک‌ نفر مرا درک کند…

عشق سال های وبا-گابریل گارسیا مارکز​