دفتر آزادنویسی دفتر آزادنویسی نجواهای شبانه | نیلوفر آبی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Ash;
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 17
  • بازدیدها 712
  • کاربران تگ شده هیچ

Delaram*☆♡

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,381
پسندها
18,691
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سطح
26
 
  • #11
.Voices that turned into silence
ـــــــــــ
صداهایی که تبدیل به سکوت شد.
ــــــــــ

گاهی باید کنار گزاشت
خیلی صداها، رفتارها، کردارها
ولی امان وصد امان از عادت کردن...
گاهی باید وحتما باید بیزار بود از عادت کردن به خوب بودن خندیدن تحمل کردن سکوت کردن. گاهی باید بیزار بود ازدروغ گفتن به خودت...
که من قوی ام آره قوی وباید صبر کنم...بیدار شو صداتو گوش بده
این صبر نیست این تحمله...
این قورت دادن یک بغضه بدون حتی یک لیوان آب که کمتر گلو رو زخم کنه...
صبر عزت بدنبال داره...
وتحمل گاهی خفت...
واینجاست که دوجاده پیش رو داری...
بد و بدتر
بیراهه و کج راهه
چاله وگودال
عادت رو گاهی باید منهدم کرد...
دروغ گفتن به خودت رو بدترین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Delaram*☆♡

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,381
پسندها
18,691
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سطح
26
 
  • #12
drowned in the sea of numbness
ـــــــــــــــ
غرق شده در دریای بی حسی...
 ــــــــــــــــــ

غرق شده درمیان دریایی از حسها...
بی حسی هم جواب نداد...
چون اونم یه حسی بود غریب...
به گمان این تجربش کرد که دیگه نفهمد، نبیند، نشنود...
اما نشد...نشد... ای دل غافل که بیشتر غرق شد...
دقایق آخر... لحظه های آخر... نفسهای آخر...
اندکی مانده بود تا به کف دریا برسد و هم آغوش صدفها صخره ها و اجساد کشتی ها و قایقهای غرق شده شود...
صدای یک موج عظیم وحبابهای فراووون گوش و اندامش رو در برگفتن...
بصورت دورانی وسبک می چرخید وبه طرف بالا و سطح دریا حرکت می کرد...
دچارکری موقت شده بود نه از نظر شنوایی
تمام حسهای پنجگانه دچار یک کری موقت شده بود ویک صدای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Delaram*☆♡

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,381
پسندها
18,691
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سطح
26
 
  • #13
The grip of the heart and the song of the lotus lagoon
ـــــــ
چنگ دل و نغمه سرایی نیلوفر آبی مرداب
ــــــ

یه شبی.. . در نیمه شبی... آماده شدم برای رقم زدن نجوایی وزمزمه ای....
یه اعلان اومد از یه جایی... یه دلی... یه عطری ونسیمی
نوید داد گوش فرا ده... خبری در راهس... بهو ش باش عطر نفسی همراهس...
وشروع شد...
دیدم رقص واژگان قلمی... که با چه حرارت و تبی قلم میزدن و به تاراج میبردن دلو دینی که در قفسه ی سینه ی دختری... ☆♡✓
دلارامی که با چشمهای بارانی وطپشهای قلب سرخ و در دل شب مهتابی
نجوا میکرد همچون زمزمه های گل نیلوفرآبی... دردل مردابی بس تاریک و ظلمانی... ☆♡✓
که عوام و بدطینتان روزگار، با افکار سمی
نام نهاده اندبر آن ملک خدایی وپراز، راز ومعنا وسخن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Delaram*☆♡

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,381
پسندها
18,691
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سطح
26
 
  • #14
There is no is no isolation in the lotus swamp
ــــــــ
انزوا «تنهایی» در مرداب نیلوفر آبی وجود ندارد...
ـــــــ

انزوا وتنهایی واژه پر رنگی ست، که معنای تک بعدی و معمولا منفی
از آن برداشت میشود

حسی بنام تنهایی مطلق وجود ندارد.
چون هیچ زمان حتی یه لحظه انسان تنها نیست
دقیقا همون لحظه ای که حق ازروح خود درکالبد آدمی دمید
تنهایی را به مسلخ کشید و محو شد.
ــــــــ

مرداب، آبی به ظاهر راکد ولی عمیقا در حاله رشد...
موجودات ظریف و قوی را در دل خودش پنهان کرده و آرام آرام
زمینه ی رشد، تغذیه و حرکت به سوی نور وبالا، آفتاب و آسمان خورشید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Delaram*☆♡

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,381
پسندها
18,691
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سطح
26
 
  • #15
Nostalgia and flight
ـــــــــــــــــ
دلتنگی وپرواز
ـــــــــــــــــــ

دلتنگیهای شیرین:؛
عجیب این دلتنگیها وخاطرات معجزه میکنه. گاهی شیرین تراز عسل که شفاست♡
عجیب است این حسهای پراز دلتنگی وغم وغصه که تبدیل میشه به یک قصه ی واقعی وشیرین ☆♡عجیب اول کام دلت رو ودریاچه ی چشمت رو تلخ، شور وبارونی ومتلاطم میکنه
وطوفانی وبعدکام دلت رو با طعم عسل شیرین، دریاچه ی چشمت رو که شور وسوزناک شده به دریای شور وشیرین وصل میکنه باهم ذوب میشن ویکی شدن رو تجربه میکنند. ♡
اونجاست که حس رهایی، پرواز، اوج گرفتن وشناکردن رو با تک تک سلولهای بدنت، روحت، جسمت حس میکن
عشق رجزخوانی میکنه ♡معجزه ی بی نظیر وجاویدان... تاابدویکروز
واژه ای که درنهادش میلیونها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Delaram*☆♡

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,381
پسندها
18,691
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سطح
26
 
  • #16
Lonely wall and new world
ـــــ
دیوار تنهایی و دنیای جدید
ـــــــــ


گاهی باید به دور خود، یک دیوار تنهایی کشید...
نه برای اینکه دیگران را از خود دور کنی...
بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب میکند...
(ژان پل سارتر نویسنده، فیلسوف ومنتقد معروف فرانسوی)

و اما...
چه زیباست که اولین کسی که برای دیدنت دیوار را خراب میکند «*خودت *» باشی.
مگر غیر از این است که تا خود را نشناسی و درک نکنی و رها نکنی از هر آنچه برایت مانعی میشود برای رهایی، آزادی از افکار و حسهایی که ناجوانمردانه در دنیای کنونی موج میزند وانرژی های منفی که جولان میدهند و ذهنهایی که مستعد رشد و خود شناسی هستند را تاریک می سازند.
واقعیتی که از ازل بوده تا ابد هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Delaram*☆♡

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,381
پسندها
18,691
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سطح
26
 
  • #17
The thief of dreams
ـــــــ
دزد خاطرات، آرزوها
ــــــ

گاهی دیالوگی از یک فیلم، برشی ازیک کتاب، پ ن. ازیک صاحب قلم، تک بیتی از یک شاعر، صدایی ازیک خواننده وآهنگساز
اونقدر عمیق و پرمحتواست که ثبت وضبط میشه در:
(« ♡مغز وقلب
که پادشاه و ملکه در سرزمین جسم وروح هستند. ♡»)
...
شب شد، ذهن پرنده ای شد و هوس پرواز کرد در آسمان خاطرات.
پرنده ی ذهن اوج گرفت دورتر وبازهم دورتر...
چراغ خونه های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Delaram*☆♡

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,381
پسندها
18,691
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سطح
26
 
  • #18
Dawn whispers
ـــــ
سحر زمزمه میکند...

ــــــــ
(
سوگند به نامت که تو آرام منی
زیره رگبار زمانه، تو فقط یار منی


موهای به رنگ شبم، همراه با ابرهای متراکم، درپهنای آسمان تیره، به پرواز در آمده بودند.

پیشانی ام، همانند کوهی محکم وچشمانم مانند دو چشمه از دل آن کوه، جریان داشت.

فوران آبی زلال وشفاف ولی داغ و سوزان به سمت فراز ونشیب آن کوه که گونه ها وچانه

بود سرازیر شد. جابجایی صدای پرندگان با ضربان قلبم، توأمان با وزش نسیم فرح بخش

سحر از پنجره ای گشوده در اتاقم که با چشمک زدن ستارگان سمفونی و ملودی زیبایی را

آغاز کرده بودند.

واینک من بودم و دستی که چنگی☆ درآغوش دارد به شکل قلب ❤

چنگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا