فال شب یلدا

دفتر آزادنویسی دفتر آزادنویسی نجواهای شبانه | نیلوفر آبی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Mers~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 24
  • بازدیدها 966
  • کاربران تگ شده هیچ

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,539
پسندها
20,217
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #21
Standing in the rain
ایستاده زیر باران


بیمی ندارم از این که دوباره نم نم بارون بباره...

یادم بمونه، اگه حرفهایی که شنیدم دوباره باریدن بگیره...

یادت بمونه، ملالی نیس اگه دوباره زخم ها سر بازکنن
وخون بباره...

واهمه ای ندارم اگه دوباره، زیره بارون بدون چتر،
دنیا واسم سیل بباره...

یادت بمونه، من همونم که ایستاده زیره بارون به انتظار رنگین کمان رقصیده...

1000061426.jpg
 
آخرین ویرایش

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,539
پسندها
20,217
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #22
Lotus Lagoon Lightouse

فانوس دریایی نیلوفر آبی مرداب

تو به سان اقیانوسی بیکران و نامتناهی می‌مانی
لیکن فرقی هست میان خیره شدن به تو و اقیانوس
نگاه کردن به اقیانوس دلهره دارد، نگرانی و ترس توام با ناامنی
وهم از امواج و طغیان شب‌های طوفانی
منتها اقیانوس وجود تو فقط امنیت دارد، آغوشی از صفا، وفا و آرامشی وصف ناپذیر
چشمانت حکم فانوس دریایی‌ای که بی‌صدا همراه با نوری خیره‌کننده هدایت می‌کند
چه بی‌رحمانه تو را خاموش کردند فانوس دریایی اقیانوس زندگی‌ام☆♡✓

1000061415.jpg
 

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,539
پسندها
20,217
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #23
Heavenly angel
فرشته آسمانی
ـــــــ

برای تو مینویسم که در آسمانهایی...
برای تو می نویسم که میبینمت در خواب وبیداری...
برای تو می نویسم که خودت خوب وبهتر از من میدانی وخبر داری...
برای تو میگویم از، لحظه های دلتنگی وبی قراری...
برای تو می گویم که عشقم خبر داری؟ دلارام است وپنج شنبه های انتظار و بی قراری که آرزو کند ببوید دوباره عطر نفست و زمزمه هایت را، هرچند خیلی کوتاه، مابین خواب وبیداری در رویاهای شبانه وسحرگاهی...
ای آنکه می خواهم شانه های امنت را برای باریدن ودلداری...

1000062058.jpg
 

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,539
پسندها
20,217
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #24
پشت میز اتاقم نشسته ام و نگاهم بر پنجره ی اتاقم قفل شده است.
پرنده ای گویا اولین پروازش را آغازکرده و هیجان شیرین و دلنشینی دارد توأمان با دلهره.
کتاب را بازمی کنم درحالیکه قلم را دردست گرفتم ازمیان انبوه افکاری که ذهنم را مشغول کرده کاغذ زرد رنگی در لابلای صفحات توجهم را جلب می کند رنگ زرد ی که نشان ازیک درد دارد سوختنش با آتیش سیگار.
خاطرات برایم تازه شد و شروع به نوشتن کردم...

1000061530.jpg
 
آخرین ویرایش

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,539
پسندها
20,217
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #25
واينگونه کلمات برایم ردیف شدند وجمله ساختن
برای زبانی که بیصدا حرف میزند:
ای کاش خنده ها با گریه ها دست ازاین جنگ نابرابر بردارند.
ای کاش ماشین زمان و لحظه های هیجان و شادی، در جاده ی پراز فراز ونشیب و ناهموار عشق، دچار فرسایش نشود.
توقف گاه و استراحتگاهی باشد که دمی فارغ از دنیا و هجوج افکاری لجام گسیخته که سابقه ای دیرین
در مرگ آرزوها دارند آرام بگیریم.
دوباره پچ پچ و راز نیاز
کبوتران عاشق را چه در آسمان وچه در زمین نظاره گر باشیم.
کسی چه میداند چند نفر دراین لحظات به یکدیگر اعلام عشق کرده اند ومهر سوگند وفاداری بر دلهایشان نقش بسته است.

1000061431.jpg
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا