فال شب یلدا

داستان کوتاه مرد و گنج

  • نویسنده موضوع ANAM CARA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 50
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ANAM CARA

کاربر قابل احترام
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,060
پسندها
26,259
امتیازها
51,373
مدال‌ها
43
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
روزی روزگاری در بغداد مردی بود که ثروتی هنگُفت از نیاکانش به او ارث رسیده بود. مرد، که دست‌ودلباز بود و بی‌خیالِ آینده، ارث را به طُرفه‌العینی تا شاهیِ آخر خرج کرد و کفگیرش به تَهِ دیگ خورد و برای امرار معاش مجبور شد سخت کار کند.
روزی مرد، خسته و زار و نالان از کارِ زیاد، به خانه برمی‌گشت و به درگاه خداوند لابه می‌کرد که او را از این تنگنا برهاند. به خانه که رسید چنان خسته بود که از هوش رفت و مردی را به‌خواب دید و از او شنید که جایی در مصر گنجی را مخفی کرده‌اند و اگر می‌خواهد از این رنج خلاص شود باید به مصر برود و آن گنج را پیدا کند.
صبح روز بعد مرد، به‌هوای گنجی که وصفش را در خواب شنیده بود، عازم مصر شد. به مصر که رسید سخت گرسنه بود و آه در بساط نداشت. گرسنگی چنان فشار آورد که به فکر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ANAM CARA
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا