متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

داستان کوتاه مناظره توانگرزاده و درویش‌بچه

  • نویسنده موضوع ANAM CARA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 43
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ANAM CARA

کاربر قابل احترام
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,060
پسندها
26,217
امتیازها
51,373
مدال‌ها
43
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
دو پسربچه، یکی پولدار و دیگری فقیر، بر مزارِ پدرانشان نشسته بودند. پسر پولدار، که سنگ قبر پدرش بزرگ و گران قیمت بود و به سکویی عظیم و مرمرین می‌مانست، به پسر فقیر گفت: «ببین سنگ قبر پدر من چه بزرگ و خوشرنگ و براق و قشنگ است.» بعد، با اشاره به سنگ قبر ارزان‌قیمت و ساده پدرِ پسربچۀ فقیر، گفت: «اما سنگ قبر پدر تو یک سنگ قبر کوچک ارزان و به‌دردنخور است.»
پسربچۀ فقیر هم در جواب پسر پولدار گفت: «عوض‌اش تا پدر تو بخواهد زیر این سنگ قبرِ سنگین به خودش بجنبد، پدر من به بهشت رسیده است.»

منبع: بنوبوک
 
امضا : ANAM CARA
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا