- ارسالیها
- 2,060
- پسندها
- 26,259
- امتیازها
- 51,373
- مدالها
- 43
- سن
- 19
- نویسنده موضوع
- #1
در شبی از شبهای زمستان جمعی از بوزینگان گرد کرم شبتابی، که روشناییاش را آتش پنداشته بودند، حلقه زده، چوب بر روشنایی کرم شبتاب میانداختند و در آن میدمیدند که چوبها شعلهور شود و آتش گرمشان کند.
پرندهای بالای درختی نشسته بود و این کار بوزینگان را میدید. به بوزینگان گفت: «این آتش نیست، کرم شبتاب است و نورش نمیتواند مثل آتش شعلهور شود و گرما بدهد.»
بوزینگان به روشنگری پرنده اعتنایی نکردند و به کار خودشان ادامه دادند. آنها در روشنایی میدمیدند و پرنده حرصوجوش میخورد. دست آخر هم جهل بوزینگان را تاب نیاورد. از درخت پایین آمد که از نزدیک نشانشان بدهد که آنچه در آن میدمند نور کرم شبتاب است نه روشنایی آتش.
کسی از آن نزدیکی میگذشت. حرصوجوش پرنده را که دید، او را به کناری کشید و...
پرندهای بالای درختی نشسته بود و این کار بوزینگان را میدید. به بوزینگان گفت: «این آتش نیست، کرم شبتاب است و نورش نمیتواند مثل آتش شعلهور شود و گرما بدهد.»
بوزینگان به روشنگری پرنده اعتنایی نکردند و به کار خودشان ادامه دادند. آنها در روشنایی میدمیدند و پرنده حرصوجوش میخورد. دست آخر هم جهل بوزینگان را تاب نیاورد. از درخت پایین آمد که از نزدیک نشانشان بدهد که آنچه در آن میدمند نور کرم شبتاب است نه روشنایی آتش.
کسی از آن نزدیکی میگذشت. حرصوجوش پرنده را که دید، او را به کناری کشید و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.