مطالب جالب مطالب جالب | قطعه‌های کتاب

[وانیا؛]

مدتی است که سفر
بیشترِ ذهنم
و تمامِ قلبم را
اشغال کرده
سفری که انجام نمی‌شود.

 

[وانیا؛]

ده‌سال پیش که دیدمش
نمی‌دانست چطور عاشقم باشد
یک ماه پیش که پیغامش را خواندم
می‌دانست چطور عاشقش باشم
و چندروز بعد که شنیدمش
نمی‌دانستم چطور عاشق نباشم.

 

[وانیا؛]

وقتی فاصله‌ای میانِ ما نیست
تحملِ فاصله‌ای که میانِ ما هست
بسیار سخت است.

 

[وانیا؛]

اما آنگاه که درد بود
اتفاق افتاد
و حالا که درمان است
اتفاق نمی‌افتد.

 

[وانیا؛]

و حالا می‌خواهم چیزی بنویسم
نمی‌شود
و این احساس نگفتنی
انگار مرا به عمقِ اقیانوسِ سکوت می‌برد
تا با دستانِ خود شاید برای او شعری بیاورم.

 

[وانیا؛]

سفر جزئی از زندگی‌ست
چه به سمتِ جدایی
چه به سمتِ رسیدن
مهم مسافری‌ست که در راه است
مسافری که
در راه است.

 

[وانیا؛]

موهایت
آنقدر بلند و لبریز است
که به من می‌رسد
و دست‌هایم
آنقدر کوتاه و خالی
که به تو نمی‌رسد.

 

[وانیا؛]

نخورده م**س.ت‌ترین مشتریِ میکده‌ای بسته‌ام
که حتی از توّهُمِ بوی موهای بازت
تعادلِ خود را از دست می‌دهم
تعادلی که من را به تو نمی‌رساند.

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[وانیا؛]

تو
خیالی هستی
که در آستانه‌ی واقعیت
این پا و آن پا می‌کند
مگر ممکن است
تو
سرابِ موهایت را به من تعارف کرده باشی؟

 

[وانیا؛]

به تمامِ کسانی که تو را می‌بینند
حسادت می‌کنم.