مطالب جالب مطالب جالب | قطعه‌های کتاب

[وانیا؛]

من در آخرین روز عمرم به‌دنیا آمدم.

-صفحه ۴۶-

 

[وانیا؛]

این جدی‌ترین شکل مردن است
تو را جست‌وجو کردن تو را یافتن
و در ساعت اداری
در میان برگه‌های مرخصی
انگشت‌های کشیده‌ی تو را نوشتن.

-صفحه ۴۶-

 

[وانیا؛]

شتاب داشتی
درک می‌کنم
اما درک نمی‌کنم.

-صفحه ۴۷-

 

[وانیا؛]

سنگینی می‌کنند
پلک‌هایم بر شانه‌های این دو چشم نحیف.

-صفحه ۴۹-

 

[وانیا؛]

مرا به‌هم می‌ریزد این‌همه چشم
که در چشم‌های توست
عجزم را از پیراهنم بیرون می‌کشد
این‌همه دست
که در آستین داری.

-صفحه ۵۱-

 

[وانیا؛]

نمی‌آیی
می‌روی
این‌گونه ماندن را از که آموخته‌ای؟

-صفحه ۵۱-

 

[وانیا؛]

تعریف مرا از بردباری
تغییر می‌دهی
و مرا ناتوان‌تر می‌کنی.

-صفحه ۵۲-

 

[وانیا؛]

دخالت می‌کنی در بازوهای من
دخالت می‌کنی در موهایم
دخالت می‌کنی در دمای اتاقم
دخالت نمی‌کنی در ویرانی‌ام.

-صفحه ۵۲-

 

[وانیا؛]

من بارها نمی‌توانم را در آغوش کشیده‌ام
من بارها نمی‌توانم را بوسیده‌ام.

-صفحه ۵۳-

 

[وانیا؛]

باید تو را به بی‌منطق‌ترین دلیل ببوسم.

-صفحه ۵۴-