متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

تفسیر شعر تفسیر غزل ۱۹۱ حافظ شیزازی

  • نویسنده موضوع ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 85
  • کاربران تگ شده هیچ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
573
پسندها
5,091
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
آن کیست کز رویِ کَرَم، با ما وفاداری کُنَد
بر جایِ بدکاری چو من، یک دَمْ نکوکاری کُنَد
اوّل به بانگِ نای و نی، آرَد به دلْ پیغامِ وی
وانگه به یک پیمانهْ مِی، با من وفاداری کُنَد
دِلْبَر که جان فرسود از او، کامِ دلم نَگْشود از او
نُومید نَتْوان بود از او، باشد که دلداری کُنَد
گفتم: گِرِهْ نَگْشوده‌ام زان طُرِّه تا من بوده‌ام
گفتا: مَنَش فرموده‌ام تا با تو طَرّاری کُنَد!
پَشمینه‌پوشِ تندخو، از عشق نشنیده‌ است بو
از مَسْتیَش رمزی بگو، تا تَرْکِ هشیاری کُنَد
چون من گدایِ بی‌نشان، مشکل بُوَد یاری چُنان
سلطان کجا عیشِ نهان، با رندِ بازاری کُنَد؟
زان طُرِّهٔ پُرپیچ و خَم، سهل است اگر بینَم ستم
از بند و زنجیرش چه غم، هر کس که عَیّاری کُنَد؟
شد لشکرِ غم بی‌عدد، از بَخت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
573
پسندها
5,091
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
آن کیست کز رویِ کَرَم، با ما وفاداری کُنَد
بر جایِ بدکاری چو من، یک دَمْ نکوکاری کُنَد

آیا کسی را می توان پیدا کرد که کریمانه و بزرگوارانه در عهد و پیمان خویش صادق باشد و در حق طالح و گناهکاری مانند من، حتی برای یک لحظه کار خیری کند؟

کرم: [ کَ رَ ] جوانمردی . مردمی . عزیزی . سخاوت . بزرگواری.
وفاداری کند: [ وَ کُ نَ ] صادق باشد، عهد و پیمان نگه دارد.
بر جایِ: [ بَ یِ ] در حقِّ . دربارۀ . دکتر حمیدیان در شرح شوق اشاره می کند که به نظر می رسد حافظ “بر جای” را بدل از “به جای” آورده است. حافظ یکبار “به جای” را به معنی “در حق” بکار برده است: نیکی به جای یاران فرصت شمار، یارا
بدکار: [ بَ ] بدکردار . گنهکار . طالح.
یک دم: [ یَ / یِ دَ ] یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
573
پسندها
5,091
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
اوّل به بانگِ نای و نی، آرَد به دلْ پیغامِ وی
وانگه به یک پیمانهْ مِی، با من وفاداری کُنَد

کیست که در آغاز با صدای خوش و آواز نی، پیغام معشوق را به من برساند و بعد از آن با یک جام ش*ر..اب، صداقت و صمیمیت خویش را به من نشان دهد؟

بانگ: آواز، صدا.
نای: نی لبک، فلوت . نی مطربان که به عربی مزمار گویند || نای به معنی گلو هم هست و شاید بتوان بانگ نای را آواز خوش حنجره معنی کرد.
نی: [ نِ ] سازی است بادی از ساقۀ نی با پنج سوراخ.
وی: [ وِ ] اشاره به معشوق دارد.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
573
پسندها
5,091
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
دِلْبَر که جان فرسود از او، کامِ دلم نَگْشود از او
نُومید نَتْوان بود از او، باشد که دلداری کُنَد

از یار و معشوقم که روانم را پریشان کرده و جانم را به لبم رسانده و به مراد دل هم نرسیدم و کامیاب نشدم، نباید نومید و مایوس بود. شاید بر سر مهر آید و دلنوازی و دلجویی و دلبری کند و تسلی خاطرمان شود.

جان فرسود: [ فَ ] جان را ناتوان کردن . روان را خسته ساختن.
کام دلم نگشود: کام دلم روا نشد، به آرزویم نرسیدم.
دلداری: [ دِ ] معشوقگی . محبوب بودن . دلنوازی . دلبری.
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
573
پسندها
5,091
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
گفتم: گِرِهْ نَگْشوده‌ام زان طُرِّه تا من بوده‌ام
گفتا: مَنَش فرموده‌ام تا با تو طَرّاری کُنَد

به جانان گفتم تا به حال از گیسوی شکن در شکن تو گره ای نگشودم و به وصال و کام تو نرسیده ام. گفت من به گیسوی گره دارم گفتم که با تو فریبکاری و حیله گری کند و تو را ناکام بگذارد. به این معنا که هم رخ بنماید و هم کام ندهد.

طره: [ طُ رَّ / رِّ ] دسته موی تابیده در کنار پیشانی.
طراری: [ طَرْ را ] دزدی توام با فریبکاری و حیله گری . لازمه طراری، تردستی و زیرکی است و طرار باید راز کارش را پنهان کند تا فاش نشود. از همین روست که یار می گوید به طره و گیسویم گفته ام که با تو طراری کند و راز من را برای تو فاش نکند.
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
573
پسندها
5,091
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
پَشمینه‌پوشِ تندخو، از عشق نشنیده‌ است بو
از مَسْتیَش رمزی بگو، تا تَرْکِ هشیاری کُنَد

زاهد و صوفی عربده جوی و تیزمزاج، بویی از عشق نبرده است. برایش از مستی عشق نکته بیان کن تا از طاعت و پیمان و صلاح دست بردارد.

پشمینه پوش: [پَ نَ / نِ ] مجازاً صوفی و زاهد.
تندخو: [ تُ ] آنکهدر قبال چیز ساده ای بدخلقی کند . تیزمزاج و سرکش.
از مستیش رمزی بگو: برایش از عشق نکته ای بیان کن.
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
573
پسندها
5,091
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
چون من گدایِ بی‌نشان، مشکل بُوَد یاری چُنان
سلطان کجا عیشِ نهان، با رندِ بازاری کُنَد؟

همانگونه که هیچ قلندر لاابالی کوچه و بازار نمی تواند بر سر سفرۀ عیش و نوش پادشاه بنشیند و عشقبازی کند، دشوار است که یار و دلداری چنان زیبا و دلفریب با گدای بی سر و پایی چون من همنشینن و همنفس شود.

گدای بی نشان: گدای بی سر و پا.
عیش نهان: عشق بازی پنهانی.
رند بازاری: قلندرِ لاابالیِ کوچه و بازار.
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
573
پسندها
5,091
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
زان طُرِّهٔ پُرپیچ و خَم، سهل است اگر بینَم ستم
از بند و زنجیرش چه غم، هر کس که عَیّاری کُنَد

برایم آسان است که از گیسوی گره گیر نگار بی وفایی و جور و ستم ببینم، چرا که دزدان و عیاران باکی از غل و زنجیرِ زندان ندارند.

طُرِّۀ پُرپیچ و خَم: زلف شکن در شکن . گیسوی گره دار.
عیاری: [ عَ یْ یا ] حیله بازی و مکاری . دزدی همراه با انصاف و جوانمردی‌.
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
573
پسندها
5,091
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
شد لشکرِ غم بی‌عدد، از بَخت می‌خواهم مَدَد
تا فَخْرِ دین، عَبْدُالصَّمَد، باشد که غمخواری کُنَد

شدت و حدت غم و اندوه، بی حد و اندازه است. از بخت و اقبالم کمک می خواهم که افتخار دین، عبدالصمد از حالم باخبر شود و برای من دلسوزی و مهربانی کند

لشکر غم: مبالغه در شدت و حدت غم است.
بی عدد: [ ع َ دَ ] بی شمار. بی حساب . بی حد.
بخت: [ بَ ] دولت . اقبال . سعادت.
مدد: [ مَ دَ ] یاری، کمک.
فخر دین: [ فَ ] افتخار دین . گفته می شود شاید این لقبی است که خواجه برای عارفی به نام مولانا بهاء الدین عبدالصمد بن عثمان بحرآبادی اسفراینی آورده است.
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
573
پسندها
5,091
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
با چشمِ پُرنیرنگِ او، حافظ، مَکُن آهنگِ او
کان طُرِّهٔ شَبْرَنْگِ او، بسیار طَرّاری کُنَد

معنی بیت: حافظ قصد یار مکن و طالب وصال او مباش که چشمانش پر از نیرنگ و گیسوان سیاهش پر از فریب و حیله است.

اختلاف نسخ: در برخی نسخ در مصرع دوم اینچنین آمده است: کان چشم م**س.ت شنگ او، بسیار مکاری کند.
مکن آهنگ او: قصد او نکن
، هوای او نکن.
طُرّۀ شَبْرَنْگ: گیسوان سیاه رنگ.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
عقب
بالا