- نویسنده موضوع
- مدیر
- #1
آن کیست کز رویِ کَرَم، با ما وفاداری کُنَد
بر جایِ بدکاری چو من، یک دَمْ نکوکاری کُنَد
اوّل به بانگِ نای و نی، آرَد به دلْ پیغامِ وی
وانگه به یک پیمانهْ مِی، با من وفاداری کُنَد
دِلْبَر که جان فرسود از او، کامِ دلم نَگْشود از او
نُومید نَتْوان بود از او، باشد که دلداری کُنَد
گفتم: گِرِهْ نَگْشودهام زان طُرِّه تا من بودهام
گفتا: مَنَش فرمودهام تا با تو طَرّاری کُنَد!
پَشمینهپوشِ تندخو، از عشق نشنیده است بو
از مَسْتیَش رمزی بگو، تا تَرْکِ هشیاری کُنَد
چون من گدایِ بینشان، مشکل بُوَد یاری چُنان
سلطان کجا عیشِ نهان، با رندِ بازاری کُنَد؟
زان طُرِّهٔ پُرپیچ و خَم، سهل است اگر بینَم ستم
از بند و زنجیرش چه غم، هر کس که عَیّاری کُنَد؟
شد لشکرِ غم بیعدد، از بَخت...
بر جایِ بدکاری چو من، یک دَمْ نکوکاری کُنَد
اوّل به بانگِ نای و نی، آرَد به دلْ پیغامِ وی
وانگه به یک پیمانهْ مِی، با من وفاداری کُنَد
دِلْبَر که جان فرسود از او، کامِ دلم نَگْشود از او
نُومید نَتْوان بود از او، باشد که دلداری کُنَد
گفتم: گِرِهْ نَگْشودهام زان طُرِّه تا من بودهام
گفتا: مَنَش فرمودهام تا با تو طَرّاری کُنَد!
پَشمینهپوشِ تندخو، از عشق نشنیده است بو
از مَسْتیَش رمزی بگو، تا تَرْکِ هشیاری کُنَد
چون من گدایِ بینشان، مشکل بُوَد یاری چُنان
سلطان کجا عیشِ نهان، با رندِ بازاری کُنَد؟
زان طُرِّهٔ پُرپیچ و خَم، سهل است اگر بینَم ستم
از بند و زنجیرش چه غم، هر کس که عَیّاری کُنَد؟
شد لشکرِ غم بیعدد، از بَخت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.