نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

داستان کوتاه افسانه عشق یک گنبد از هفت گنبد

  • نویسنده موضوع Łacrîmosã
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 334
  • کاربران تگ شده هیچ

Łacrîmosã

نو ورود
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,350
پسندها
24,063
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #1
"دلدادگی و دهشت: روایتی باستان از عاشقان پارس"
***
در روزگاران دور، آنگاه که خدایان ایران‌زمین بر تخت‌های زرین و پرشکوه خود آرمیده بودند و پهلوانان با شمشیرهای آخته، از دل کوه‌های البرز و سینه‌ی دشت‌های گسترده می‌گذشتند، موجودی باشکوه و افسانه‌ای، از نسل آتش و باد، بر فراز کوه‌ها و دشت‌ها پرواز می‌کرد؛ او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Łacrîmosã

Mobina.yahyazade

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
12
 
ارسالی‌ها
839
پسندها
3,847
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
  • مدیر
  • #2
"عشقِ نهان در دلِ شاهزاده و فرزندِ خاقان"

در روزگارانی که مهر و وفا سایه‌افکنِ سرای دل‌ها بود و شاهان و خاقانان بر افلاک حکومت می‌راندند، در سرزمینی پهناور و زرین، پادشاهی اساطیری بنام "گُردآفرید" بر اورنگِ زرین تکیه زده بود. او از تبار پهلوانان و نام‌آوران شاهنامه بود، با سینه‌ای آکنده از حکمت و سری افراشته چون سرو.

•••

در دربار او، شاهزاده‌ای زیبا به نام "بهرام"، که همچو خورشید بر قصر پادشاه می‌درخشید، روزگار را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mobina.yahyazade

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
5,168
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • مدیر
  • #3

شنیدم ز مهری نهان در جهان
میانِ دو دل، دور از مردمان
یکی شاهزاده به نامِ بهرام
که خورشید او را ز نورش سلام
دلی داشت روشن چو آئینه‌زار
ولی در دلش عشق گشته شکار
ز خاقان، یکی دخترِ ماه‌رو
به نامش «ماه‌بانو»، آن دل‌ربو
همه ملک چین از جلالش پر است
ولی دل به مهرِ بهرامش بر است
نهان بود این عشق از چشم‌ها
چو گنجی درون دل و اشک‌ها
که در عهد شاهان و خاقان قدیم
محبت نبود اندر این رسم و سیم
دلا، عشق را در حریری نهان
چو مرغی که گیرد پر از آسمان
ولی عهدِ تقدیر راهش گرفت
بهرام از دل هراسش گرفت
نگه داشت این عشق در پرده‌ها
ولی دل چو آتش شد از غصه‌ها
شبی در کوهستان، مهتاب بود
که دل‌ها پر از راز و شاداب بود
بگفتا به ماه‌بانو، ای نورِ دل
مرا عشق تو چون کهن کوه و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,700
پسندها
40,884
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • مدیر
  • #4

به هر روزگار اندر این گنبدی،
که عشق و وفا کرده دل را بدی.

بهرام، دلاور، چو شیر ژیان،
ز شاهان ایران، دلیر و جوان.

به دل آتشی ز مهرِ دگر،
نشست از رهِ عشق، بی‌بال و پر.

ز چین آمد آن دلبر ماه‌رو،
که خوانند او را "ماه‌بانو".

بهرام چو دید آن رخِ مه‌وشان،
به دل کرد پیمان ز عشقِ نهان.

لاکن عهدِ شاه و خاقان ببست،
که این عشق اندر دل‌شان شد شکست.

دو خاندان دشمن، به جان بی‌قرار،
نه دل دادشان راهی اندر دیار.

بهرام به دل عشق، اما نهان،
چه باید کند با سرنوشت جهان؟

چو شب آمد از راه با مه‌فروز،
بهرام و دلبر به کوه شدند سوز.

به دشت و به کوهسار، دل‌ها یکی،
به عشق و به دلدادگی بی‌دکی.

بهرام چنین گفت: "ای ماه‌رو،
مرا بی تو زندانِ این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
5,168
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • مدیر
  • #5
به هر بامدادان که خورشید زَر
برآمد ز البرز، چو شَمشیر بر
بهرام دلیر از سپاهان خویش
برون شد به باغی پر از رنگ و نیش
در آن باغ، مه‌رو، دلیری ز چین
نشسته به ماه‌روزی، در آغوش این
مه‌بانو، که چون سرو آزاد بود
دلش از غم عشق بر او یاد بود
نگاهش به مهرِ بهرام فتاد
دلش همچو دریای توفنده باد
بگفتا: «دل من، ز مهرِ تو سوخت
در این عاشقی، مرگ بر ما فروخت»
بهرام بگفتا: «ای جان منی
به هر لحظه‌ای تو نشان منی
مرا جز تو در این جهان آرزو
نه دلخوش، نه دلشاد، نه یار نو»
ولی عهد شاه و خاقان به چین
که عشقشان به هم گردد نگین
بگفتند که هرگز نشاید به هم
که ما را به این عشق پایان عدم
بهرام چنین گفت با ماه‌بانو:
«مبادا که گردد دل ما جدا
که این عشق چون کوه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا