نقد همراه نقد همراه رمان کد بی‌روح و با مرگ/ هدیل/ توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع MAEIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 314
  • کاربران تگ شده هیچ

MAEIN

مدیر بازنشسته‌ نقد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
18/4/21
ارسالی‌ها
2,407
پسندها
5,629
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
سن
23
سطح
14
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg

با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»

رمان «کد بی‌روح و با مرگ» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقدان خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] .lTimal.

.lTimal.

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/3/23
ارسالی‌ها
163
پسندها
1,321
امتیازها
8,063
مدال‌ها
10
سن
22
سطح
9
 
  • #2
#3

مقدمه:

"بامرگ"
"همه چیز خوب بود؛ من عاشق این بودم که بتونم در عین زنده موندن، انواع مرگ رو تجربه کنم تا این که فهمیدم، من فقط یه نسخه‌ی دمو، از صدها یا حتی هزاران مرگ هستم!"



فصل اول:
"آشنایی؛ امشب می‌میری؟!"

"بی‌روح"
‌‌ ‌محمدمهدی از همان اولش هم کله خراب بود؛ نه... کله خراب نه، این ترکیب هم نمی‌تواند اوج بی‌توجهی و بی‌مغزی‌اش را برساند! احتمالا فقط صورت مات و مبهوت مهدا، تنها خواهر کوچک‌تر آدمش که گاهی جوری است که انگار محمدمهدی را جنی، پریزادی، روحی، شیطانی، چیزی می‌بیند، می‌تواند این موجود ناملموس عجیب که انگار بالاخانه‌اش را اجاره هم که نه، به کل فروخته است، توصیف کند.
در همان دو دقیقه‌ی ابتدای دیدار اولمان، به صورت کاملا منطقی تصمیم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .lTimal.

تیا

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
10/10/23
ارسالی‌ها
45
پسندها
1,438
امتیازها
9,503
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • #3
# پارت 7

محمدمهدی از روی صندلی(جنس؟ رنگ؟ فرم) بلند شد. دوباره لبخند زد (حالت چهره؟ فرم لب؟) و دستش را به سمتم دراز کرد‌(اینجا می توانستید جای دو جمله با حذف "زد" تبدیل به یک جمله کنید به صورت زیر:دوباره با لبخندی دستش را سمتم دراز کرد) تا بلندم کند. بیش از حد صمیمی بود و همان‌قدر هم صمیمی و خودمانی ( کمبود حالات و توصیفات توع لحن به چشم می خورد) گفت:
- ولی نمی‌خواد نگران باشی...
‌‌ کف دست دیگرش را به سینه‌اش کوبید.
- من همراهتم!
یاد سوپرمن افتادم؛ با این وجود، این که یک شخص به نسبت ("به نسبت" در اینجا سخت در زبان ئمیچرخد و متن را سنگین کرده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MAEIN
عقب
بالا