متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان بی‌انضباط | سحر تقی‌زاده کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع sahartagizadeh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 126
  • کاربران تگ شده هیچ

sahartagizadeh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
13
امتیازها
30
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
بی‌انضباط
نام نویسنده:
سحر تقی‌زاده
ژانر رمان:
پلیسی-جنایی، معمایی
کد رمان: 5747
ناظر: ❁S.NAJM ❁S.NAJM


خلاصه:
بی‌انظباطی، در جهانِ ساختگی انسان هایی به نام پدر و مادر؛ در جهانی که پیروی نکردن از قانون برابر مرگ بود؛ من زاده جهان دیگری شدم به اسم بی‌انظباط، که قرار بود تمام قانون های ساختگی را زیر پا بگذارم؛ آهان راستی از بی‌انظباطی که میان جهنم‌ سکونت می‌کرد چه خبر؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

YEGANEH SALIMI

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
19
 
ارسالی‌ها
2,797
پسندها
9,378
امتیازها
33,973
مدال‌ها
30
  • مدیرکل
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEGANEH SALIMI

sahartagizadeh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
13
امتیازها
30
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #3
سکانس اول:
به چشم‌های میشی رنگش خیره شدم؛ می‌دونستم نگران شده بود که،‌ مبادا اتفاقی برای من بیوفته، با دیدن دستم که زخمی‌ شده بود؛ بدتر عصابش رو خورد کرده بودم.
با خیره شدن به زخم عمیق دستم با لحن آرومی گفتم:
- باید می‌رفتم یه ردی از رئیس نشونشون می‌دادم!
همونطور بی حرف، با چشم هایی که خستگی‌ رو فریاد میزد خیره نگاهم کرد!
هیچ وقت طاقت اینکه باهام بدرفتاری کنه یا باهام قهر کنه رو نداشتم؛ حس می‌کردم جونم رو می‌گیرن اگه از من دلخور باشه خودم رو روی تخت انداختم که ادامه داد:
- اگه یاشار اینجا بود؛ جرأت این‌که بازم این حرف رو بزنی بازم داشتی؟!
نفهمید که با گفتن این حرفش زخم دلم رو تازه کرد، نفهمید منی که دو ساعت پیش بین دشمن بودم فقط و فقط به خاطر یه شخص بود، یاشار!
آخ یاشار قطعاً اگه زنده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

sahartagizadeh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
13
امتیازها
30
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #4
سکانس دوم


یادم میاد وقتی چشم‌هامو باز کردم؛ بین هزارتا دستگاه بودم و دکتری هم که با سرهات حرف می‌زد متوجه نبود ک حرف‌هاشو گوش‌می‌دادم.
- خانم هخامنش آسمش خیلی زیاده!
اگه زود اسپری هاشو استفاده نکنه احتما ایست قلبی به نود و نه می‌رسه! خیلی مراقبش باشید.
از کما هم که خدارو شکر خارج شده؛ احتمالا چند ساعت دیگه به هوش بیاد، من برم شما هم چیزی شد سریع به من یا پرستارش خبر بدین، با اجازه!
با صدا زدن اسمم توسط گندم به زمان حال برگشتم،حس می‌کردم داخل اتاقم ابدا هوایی وجود ندارد.
دستم رو بلند کردم که گندم محکم دستم رو گرفت و با لحن مهربونی ادامه داد:
- جانم چیزی می‌خوای قوربونت بشم؟!
دهنم از شدت تشنگی خشک و به هم چسبیده بود ولی مهمتر از همه اینا گرفتنِ هوای تازه بود.
چند بار دهنم رو باز کردم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 9)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا