متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

میزگرد میزگرد | سری پنجم «Halloween»

  • نویسنده موضوع Seta~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 58
  • بازدیدها 675
  • کاربران تگ شده هیچ

Seta~

ناظر داستان کوتاه
سطح
44
 
ارسالی‌ها
6,051
پسندها
41,293
امتیازها
84,376
مدال‌ها
76
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام طلسم و جادو
هالوینتون مثل زندگی ترسناک
امشب تو این محفل ترسناک باهم جمع شدیم که از خاطرات و اتفاقات نسبتاً ترسناکی که شنیدیم و برامون پیش‌ اومده یا حتی انتظاری که از هالوین امسال داشتیم یکم گپ بزنیم و از اونجایی که موضوعات وحشتناک و ترسناک مورد علاقه هممون هست امیدوارم که لذت ببرید. البته یچیز جالب که ما برای شما درنظر گرفتیم اینه که می‌تونید با نقش بازی کردن این هالوین رو تا حدودی به دور از مجازی برای خودتون واقعی جلوه بدید و سعی کنید همو بترسونید یا حتی ازهم چیزی بخواید♡
لازم به ذکر هست که عرض کنم به افراد فعال حتما مدال اعطا میشه‌.
این تاپیک تا فردا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Seta~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
12,999
پسندها
33,504
امتیازها
96,874
مدال‌ها
69
سن
17
  • مدیرکل
  • #2
یکم عکسای ترسناک ببینید.
1000093801.jpg1000093800.jpg1000093799.jpg1000093798.jpg
 
امضا : Vana~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
12,999
پسندها
33,504
امتیازها
96,874
مدال‌ها
69
سن
17
  • مدیرکل
  • #3
داستان‌های ترسناک برای ترسناک‌تر کردن شبتون
پ.ن: بر اساس واقعیته.

 
امضا : Vana~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
12,999
پسندها
33,504
امتیازها
96,874
مدال‌ها
69
سن
17
  • مدیرکل
  • #4

سلام دخترم 18
یبار وقتی بچه بودم حدودا 4 5 سالم بود رفته بودیم شهر دیگه عروسی دخترعمم تو عروسی که همه درحال بزن و برقص بودن عروس داماد نشسته بودن داشتن دست میزدن داماد رفت و مامانم بهم گفت برو پیش دختر عمت بشین ازتون عکس بگیرم منم داشتم میرفتم بشینم پیش دخترعمم ک یهو دیدم کنار دخترعمم یه نفر قد کوتاه ک لباس سیاهم پوشیده اصلا صورتش دیده نمیشد موهاش خیلی بلند بود ریخته بود رو صورتش خیلی ترسیدم نتونستم به مامانم چیزی بگم فقط گفتم نمیخوام و رفتم نشستم یه گوشه یکم نگذشت احساس میکردم یکی نشسته کنارم نگاه کردم دیدم همو مرد نشسته پیشم جیغ کشیدم و رفتم پیش مامانم. مامانم ازم پرسید چیشد بهش چیزی نگفتم گفتم دل درد دارم خلاصه عروسی با استرس و ترس تموم شد شب خیلی دیروقت رسیدیم خونه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Vana~

Vana~

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
40
 
ارسالی‌ها
12,999
پسندها
33,504
امتیازها
96,874
مدال‌ها
69
سن
17
  • مدیرکل
  • #5

این خاطره در دوران سربازی شوهر خاله ام اتفاق افتاده !
از زبان خودشون میگم :
تو پادگان سه تا رفیق بودیم
مجتبی حسین و امین
امین تازه چند ماهی بود به سربازی اومده بود و به شدت بد خواب !!
برای ماموریتی چند شب بیرون از پادگان در منطقه ای اتراق کردیم
شب ها اون منطقه سنگین میشد
و امین شب ها تو خواب راه می رفت
هر شب ما که از خواب بیدار می شدیم
می‌دیدیم امین نیست .
با حسین از چادر زدیم بیرون دیدیم یک نفر داره دور میشه و به سمت جنگل میره
با حسین دویدیم سمتش و دیدیم امینه و دست هاش رو هوا !
انگار دو نفر گرفته بودنش و با خودش می بردند‌
بچه ها میگفتن امین وقتی خوابه جن ها میان می برنش
از خودشم وقتی می پرسیم میگفت نمیدونه چطور این اتفاق براش می افته
حتی یک بار تو شب گم شده بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Vana~

Seta~

ناظر داستان کوتاه
سطح
44
 
ارسالی‌ها
6,051
پسندها
41,293
امتیازها
84,376
مدال‌ها
76
  • نویسنده موضوع
  • #6
سری فکت‌ها و تئوری‌هایی که باید برای ترس بیشتر امشب بدونید♡
 
امضا : Seta~

Seta~

ناظر داستان کوتاه
سطح
44
 
ارسالی‌ها
6,051
پسندها
41,293
امتیازها
84,376
مدال‌ها
76
  • نویسنده موضوع
  • #7
۹۰ درصد آدمایی که تظاهر میکنن
نترس هستند، جن ها و موجودات شرور زنده آنها رو خیلی دوست دارند و بیشتر کنارشون میپلکن
‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
 
امضا : Seta~

Seta~

ناظر داستان کوتاه
سطح
44
 
ارسالی‌ها
6,051
پسندها
41,293
امتیازها
84,376
مدال‌ها
76
  • نویسنده موضوع
  • #8
چیزی به اسم دوست خیالی وجود نداره و بچه ها به خاطر انرژی زیاد میتونن موجودات غیر ارگانیک جن روح و... رو حس کنن و باهاشون ارتباط بر قرار کنن
 
امضا : Seta~

Seta~

ناظر داستان کوتاه
سطح
44
 
ارسالی‌ها
6,051
پسندها
41,293
امتیازها
84,376
مدال‌ها
76
  • نویسنده موضوع
  • #9
اگر شب یک بار بی دلیل بلرزی یا یهو ترس بیش از حد حس کنی ارواح یکی از اشناهانت داره از 2 متریت رد میشه مغزت داره واکنش نشون میده
 
امضا : Seta~

Seta~

ناظر داستان کوتاه
سطح
44
 
ارسالی‌ها
6,051
پسندها
41,293
امتیازها
84,376
مدال‌ها
76
  • نویسنده موضوع
  • #10
اگه دیدید که سگ شما به طرز عجیبی به سمت دیوار خالی پارس میکنه یا به طور ناگهانی به چیزی که شما فکر می‌کنید وجود نداره واکنش نشون میده باید بدونید که تو ادیان مختلف میگن که حیوانات میتونن روح و جن رو ببینن و وقتی اونارو ببینن شبانه روز دیوانه وار پارس می‌کنند.
 
امضا : Seta~

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
23
بازدیدها
850
پاسخ‌ها
10
بازدیدها
220
پاسخ‌ها
101
بازدیدها
1,036
پاسخ‌ها
12
بازدیدها
246
پاسخ‌ها
44
بازدیدها
585
پاسخ‌ها
8
بازدیدها
149

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا