نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دفتر آزادنویسی دفتر آزاد نویسی به یاد روزهای بارانی | Deku~ کاربر انجمن یک رمان

Mobina.yahyazade

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
12
 
ارسالی‌ها
839
پسندها
3,847
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
IMG_20240512_224033_569.jpg
به یاد روزهای بارانی | Deku~
~Deku ~Deku
عزیز بابت اشتراک محتوای دفترتان با کاربران یک‌رمان، متشکریم.
-
در این تاپیک فرد دیگری جز نویسنده، حق ارسال هیچ پستی را ندارد.
درصورت مشاهده موارد غیراخلاقی با کلیک بر گزینه "گزارش" با ما همکاری کنید.
درصورت تمایل به ایجاد دفترآزادنویسی، از این تاپیک اقدام نمایید.
-
" تیم مدیریت کتاب | انجمن یک رمان "
 
امضا : Mobina.yahyazade
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ~Deku

~Deku

کاربر فعال بخش
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,887
پسندها
20,895
امتیازها
44,573
مدال‌ها
21
  • #2
داستانک عاشقانه «احساسات واگیردار»

اولین باری که در آغوشش گرفتم، او کثیف و خسته بنظر می‌رسید. مدت زیادی نبود که می‌شناختمش، اما این کار را کردم.
شبی سرد بود که من در کنار شومینه، درحالی که پتویی دست‌بافت را بر ران پاهایم نشانده بودم، بر روی صندلی گهواره‌ای ام تاب می‌خوردم و کتابم را دقیقه به دقیقه، با اشتیاق ورق می‌زدم. در همان لحظات بود که یک‌دفعه، محکم به در خانه‌ام کوبیده شد.
- این وقت شب...؟
آهی کشیدم و از جایم بلند شدم. به محض باز شدن در، قرار بود سرمای شدیدی به خانه هجوم بیاورد، به همین خاطر بود که پتو را بر روی شانه‌هایم انداختم و در را با احتیاط باز کردم.
- پناه بر خدا...!
شخصی که دیدم را نمی‌توانم در یک واژه وصف کنم. خاک و غبار، بر روی موهای پرپشت و شانه چپ خونینش چسبیده بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ~Deku

موضوعات مشابه

عقب
بالا