دفتر آزادنویسی دفتر آزاد نویسی دفترچه خاطرات مهتاب (٢) | مهتاب رضایت کاربر انجمن یک‌ رمان

  • نویسنده موضوع Armita.sh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 166
  • کاربران تگ شده هیچ

Armita.sh

سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,546
پسندها
21,030
امتیازها
48,373
مدال‌ها
43
سن
15
سطح
32
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
FF001925-5683-4BF1-861D-DC6AB933D0A6.jpeg
Мехтаб резаят Mahtab Rezayat عزیز بابت اشتراک محتوای دفترتان با کاربران یک‌رمان، متشکریم.
-
در این تاپیک فرد دیگری جز نویسنده، حق ارسال هیچ پستی را ندارد.
درصورت مشاهده موارد غیراخلاقی با کلیک بر گزینه "گزارش" با ما همکاری کنید.
چنانچه تمایل به ایجاد دفترآزادنویسی داشتید، از این تاپیک اقدام نمایید.
-
" تیم مدیریت کتاب | انجمن یک رمان "
 
امضا : Armita.sh

Мехтаб резаят

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/2/20
ارسالی‌ها
683
پسندها
7,948
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
سن
19
سطح
13
 
  • #2
مونجو:
درک اینکه ما روی این کرهٔ خاکی تنها هستیم، سخت است. بعضی از ما، برای پر کردن این تنهایی به هر دری می‌زنیم. با افراد زیادی دوست می‌شویم و انگار که می‌خواهیم به خودمان ثابت کنیم که نه، من آنقدرها هم تنها نیستم. ببین چه قدر همه همنشین دارم!
ولی در نهایت خودمان هم می‌دانیم که تنهاییم. حتی زیاد بودن دوستان هم باعث نمی‌شود از تنهایی دربیاییم.
زیرا... خب، کدام‌شان تا به حال اشک‌هایت را پاک کرده‌اند؟ کدام‌شان پای حرف‌هایت نشسته‌اند و بعداً همان‌ها را زخم زبان نکرده‌اند؟
حدس می‌زنم هیچ‌کدام.
حتی خود تو هم همچین فردی برای کسی دیگر نیستی. فکر می‌کنی که هستی؛ اما حتی نمی‌توانی بدون قضاوت به حرف‌هایشان گوش بدهی. شاید در دل به آنها بخندی و یا شاید هم با خود بگویی خدا را شکر که من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Мехтаб резаят

Мехтаб резаят

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/2/20
ارسالی‌ها
683
پسندها
7,948
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
سن
19
سطح
13
 
  • #3
مونجی:
ناتالیای پنج شش ساله، سلام می‌کند. رو به روی من می‌نشیند و شروع به صحبت کردن می‌کند.
غمگین است و ناراضی. به بچه‌ای بی‌پناه می‌مانَد.
کمی گیج است. درمورد پدرش از او می‌پرسم و می‌گوید که پدرش بخاطر اشتباهات کوچکی که ناخواسته بین او و برادرش پیش می‌آید، به‌شدت ناتالیا را سرزنش می‌کند و سرش فریاد می‌کشد. همچنین می‌گوید که پدرش دیگر مثل گذشته با او وقت نمی‌گذراند. فقط و فقط به برادر کوچکترش توجه می‌کند. او می‌گوید اگر کاری کند که باعث گریهٔ برادر کوچکترش شود، پدرش سریع ناتالیا را دعوا می‌کند و اگر ناتالیا توجهی نکند، او را کتک می‌زند. میگوید: «البته خیلی کم پیش می‌آید که پدرم کتکم بزند، اما وقت‌هایی هم که مرا می‌زند، مثل یک غول، خشمگین می‌شود و سریع به سمتم می‌آید و من هرجا هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Мехтаб резаят
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] salaman

Мехтаб резаят

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/2/20
ارسالی‌ها
683
پسندها
7,948
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
سن
19
سطح
13
 
  • #4
چانگ‌جه‌این:
دلم می‌خواهد در این حال حاضر زندگی کنم. همش با خود می‌گویم نکند بگذرد و غبطه بخورم و دلتنگ این لحظات و این آهنگ‌ها شوم؟ نکند وقتی این آهنگ‌ها را بعداً پخش می‌کنم، از فرط دلتنگی گریه کنم؟
 
امضا : Мехтаб резаят

Мехтаб резаят

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/2/20
ارسالی‌ها
683
پسندها
7,948
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
سن
19
سطح
13
 
  • #5
چهارراه استانبول:
کاش محبت حسرت نبود. کاش همگی‌مان محبت می‌دیدیم و همچنین مهربان بودیم.
جامعه‌ای که فقط بر ارزش‌های اقتصادی تکیه کرده، معنی زندگی را نخواهد فهمید. هیچگاه نخواهد فهمید که تکیه دادن سر کودکی به بازوهایش، چقدر می‌تواند تسکین‌دهنده باشد. در عوض آن را می‌راند! همچنین نخواهد فهمید خدا چگونه به او محبت و عشق دارد.
امید که روزی برسد، آن سیمرغی که عطار از آن سخن گفت، تحقق یابد.
 
امضا : Мехтаб резаят

Мехтаб резаят

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/2/20
ارسالی‌ها
683
پسندها
7,948
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
سن
19
سطح
13
 
  • #6
بدانچه عشق می‌نامی نگو عشق
که هرچه نام می‌دارد نشاید
سروده مهتاب-

T: don't call it love don't get it right
It's only name not all the way
Mahtab's poem-
 
امضا : Мехтаб резаят

Мехтаб резаят

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/2/20
ارسالی‌ها
683
پسندها
7,948
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
سن
19
سطح
13
 
  • #7
مونجی:
گاهی اوقات به هیچ‌وجه دستی در انتخاب داشته‌هایمان نداریم و همین من را می‌آزارد.
خشم زیادی درمورد داشته‌های غیراکتسابی‌ام وجود مرا فراگرفته.
روانشناس به من می‌گوید باید بپذیرم و به‌جای خشمگین بودن، انرژی‌ام را بگذارم روی خودم. معلم فلسفه به من می‌گوید روح خودم اینجا را انتخاب کرده‌است و باید به دنبال دلیلِ اولیه‌ام باشم.
و مردم... آنها هیچ نگویند بهتر است. آنها ناامیدی را بدتر در وجودم شعله‌ور می‌کنند.
و در نهایت، مهتابِ امیدوار به من می‌گوید در بدترین شرایط هم باید بهترینِ خودم را نشان دهم و درحال حاضر خیلی بد هستم. نمی‌دانم اسمِ مهتابِ امیدوار برای او خوب است یا باید به او بگویم مهتابِ زیادی متوقع؟
و در این میان، تنها کسی که امیدِ واقعی را به من می‌دهد، جلوه‌ی خداست که به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Мехтаб резаят

Мехтаб резаят

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/2/20
ارسالی‌ها
683
پسندها
7,948
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
سن
19
سطح
13
 
  • #8
Камин:
یک نوع جالبی از غم را جدیداً در درونم یافته‌ام که نمی‌دانم اسم آن چیست.
اینگونه است که انگار چیزی وجود ندارد، انگار همه چیز خالی است، حسرت دارد، انگار به چیزی نرسیده، با امیدها خداحافظی کرده و...
زمین ناگهان از هم می‌پاشد. ناگهان چیزی رخ می‌دهد که همه چیز دوباره نیست می‌شود.
نمی‌دانم این غم، آفرینشی دوباره در پی دارد یا فروپاشی ابدی‌ست؟
حتی نمی‌دانم در من وجود دارد یا در گوش‌هایم.
خیلی عجیب است! آنقدر عجیب که فکر کنم هیچکدام از حرف‌هایم درموردش قابل درک نباشند؛ حتی برای خودم.
اگر بخواهم راحت‌تر بگویم، انگار که به قله می‌رسم و ناگهان یک اتفاقِ تلخ، مرا از قله به پایین می‌اندازد.
مثل لحظه‌ای می‌ماند که ملکهٔ یخی، از مهار کردن برف ناامید شد و به زمین افتاد. به‌زمین افتادنش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Мехтаб резаят

موضوعات مشابه

عقب
بالا