دفتر متفرقه دفتر | دفتر متفرقه کاربر نگار 1373

  • نویسنده موضوع Mahta~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 55
  • بازدیدها 2,180
  • کاربران تگ شده هیچ

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,518
پسندها
21,018
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سطح
30
 
  • مدیرکل
  • #41
من جز برای حفظ اعداد، حافظه‌ی خیلی خوبی ندارم و اکثر مواقع ممکنه خاطرات درست یادم نیان یا خیلی تلاش به خرج بدم تا چیزی رو به یاد بیارم.
ولی یه چیزی رو مطمئنم و هیچ رقمه هم نمی‌تونم ثابتش کنم. این‌که یه سری چیزا تو انجمن داشتم که پریدن:sisi3:
مثلاً یه مجموعه داستان کوتاه ترسناک داشتم که هر مدیری متروکه رو چک کرده، گفته چنین چیزی وجود نداره. یا یادمه که اون موقع‌ها، داستانایی که نوشته بودم رو دوستام خوندن و لایک زدن، ولی لایکاشون نیست. حتی رمانی که مطمئن بودم بیشتر از اون پست براش فرستاده بودم، خیلی کمتر از اون بود. مدیر هم گفت که هیچ پست پاک شده‌ای وجود نداره.
آیا انجمن جن‌زده شده؟ آیا جن‌ها به دنیای وب هم دسترسی دارن تا بعضی چیزها رو بردارن؟ یا فقط حافظه‌ی ناقص من این‌جوری به خاطر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,518
پسندها
21,018
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سطح
30
 
  • مدیرکل
  • #42
این قانون که میگه پستای بخش کتاب باید بین فلان تا بهمان قدر سطر باشه، قبلاً وجود نداشت و فقط می‌گفتن که باید از فلان اندازه کمتر نشه.
الان که براش حد واسط گذاشتن و اگه بیشتر بشه میگن باید از مقدارش کم کنی و بدی به پارت بعدیش، یکی مثل من که وسواس فکری داره رو دیوونه می‌کنه. همه‌ش زور می‌زنم تا کل پارتا یه اندازه بشن و وقتی احساس می‌کنم که یکی بیشتر شده و یکی کمتر، بدجور اعصابمو به هم می‌ریزه.
می‌دونم برای راحتی کار ویراستارا اینجوری شده، ولی بازم آخه این چه قانونیه:sneeze::648314-d18ae5246291866d416d447f52bdf0bf:
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,518
پسندها
21,018
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سطح
30
 
  • مدیرکل
  • #43
از این‌که تحت فشار باشم متنفرم‌. و این یه مدت عجیب تحت فشارم. همه‌چیز رگباری من رو هدف گرفتن و بد شانسی و اعصاب خوردی از زمین و زمان برام می‌باره.
چرا مغز آدما شیر اطمینان نداره؟ مثل آبگرمکن. مگه ما اشرف مخلوقات نیستیم؟ پس این شیر اطمینان کوفتی کجاست؟ چرا فشار روی مغزمون جای کم شدن، شدت می‌گیره؟
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,518
پسندها
21,018
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سطح
30
 
  • مدیرکل
  • #44
امروز تو اتوبوس، یه دختره سوار شد و از من پرسید این‌جا خط واحد فلانه؟ گفتم آره. سوار شد و کنار من نشست. از همون لحظه‌ای که نشست، پشت تلفن داشت با یکی حرف می‌زد و مدام می‌گفت: من تا به حال سوار اتوبوس نشدم. من حتی سوار تاکسی هم نمی‌شم! فقط شخصی. شخصی هم جناب پدر من رو می‌برن و برمی‌گردونن. فلانی، چرا نمیای دنبالم و من رو از لباسشویی سواری نجات بدی؟ من که اتوبوس سوار نمی‌شم!
منم اون بغل این‌جوری بودم: :sisi3:
خب اگه اتوبوس‌سواری انقدر عاره، چرا سوار می‌شی مومن. بفرما اسنپ بگیر، تا سطح کلاست حفظ شه فرزندم و کنار ما لباسشویی سوارا نشینی.:610603-1a0facb604ffb92bcf60c0edb893e86b:
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,518
پسندها
21,018
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سطح
30
 
  • مدیرکل
  • #45
یه توصیه‌ی شبانه:
اگه دست بی‌نمکی دارید و به این قضیه کاملاً واقف هستید، هرگز کاری انجام ندید تا این رو بیشتر به چشم ببینید. دست بی‌نمک، نه درمان داره، نه گذشت زمان درستش می‌کنه‌. همین‌جور بی‌نمک باقی می‌مونه.
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,518
پسندها
21,018
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سطح
30
 
  • مدیرکل
  • #46
من اومدم با یه سوال مسخره‌ی دیگه که امروز به فکرم خطور کرد.
آدما در طول روز و شب تا قبل از خواب تو فکرشون با خودشون زیاد حرف می‌زنن دیگه؟ خب پس انسانای اولیه که هنوز زبان رو اختراع نکرده بودن، چطوری با خودشون حرف می‌زدن؟:648314-d18ae5246291866d416d447f52bdf0bf: حتی فکر کردن بهش هم باعث میشه فشار خون بگیرم
یعنی هیچ حرفی با خودشون نداشتن؟ حوصله‌شون سر نمی‌رفته؟ پس یعنی خودخوری هم نمی‌کردن؟
این چه سوالی بود واقعاً به سرم خورد:610591-c11e122cb97c209cf958c2571c5cd6ee:
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,518
پسندها
21,018
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سطح
30
 
  • مدیرکل
  • #47
به خاطر داستانی که دارم در مورد روابط بین والدین و فرزندان می‌نویسم، دنبال پستایی می‌گردم که در مورد همین چیزا باشن. خیلی گسترده‌س. یعنی هر بار یه چیز دارک در مورد زندگی کسی می‌خونم‌، با خودم می‌گم از این دیگه بدتر نمی‌شه. بعد چند دقیقه دیگه یه چیزی دار‌کتر از قبلی و این روند هیچ پایانی نداره. یعنی من مطمئنم اگه روانشناسی می‌خوندم و در آینده مطب می‌زدم، نمی‌تونستم دووم بیارم. خودمم می‌نشستم پای حرفای بیمارام به گریه کردن و زار زدن. واقعاً پیچیده‌ترین روابط ممکن رو کره‌ی زمین، همینه.
حتی یه مورد دیدم که نوشته بود یه دختر بچه یازده ساله که از بهزیستی به سرپرستی گرفته شده،‌ از شدت شکنجه و آزارهایی که به دست پدر و مادر ناتنیش دیده کشته شده. خیلی وحشتناکه این ماجرا. منی که یه مدت دنبال این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,518
پسندها
21,018
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سطح
30
 
  • مدیرکل
  • #48
تو اینستا یکی رو دیدم در مورد یه پستی گفته بود که "همه‌ی ادمایی که دیدم اسمشون فاطمه‌س خیلی بدن و فلان و بیسار". بعد چهارصد و خورده‌ای هم لایکش زده بودن. میگم یه فاطمه‌ی دیگه فلان کار رو کرده، به بقیه‌ی ماها چرا ربطش میدی؟ در‌ مغز کوچکش، عامل موفقیتش این بود که ببین، چهارصد و خورده‌ای لایکم کردن و زیر بارم نمی‌رفت.
چنین افرادی که بر اساس اسم آدما نتیجه‌گیری می‌کنن که عه دیدی فلانی اسمش x بود، همه‌ی x ها خیانتکارن. یا بهمانی اسمش y بود، همه‌ی y ها کلاهبردارن، باید خدمت چنین افرادی بگم که کوته‌فکران خرافاتی عزیز، اسم یه شخص، چیزی بوده که اون فرد هیچگونه توانایی برای کنترل کردنش نداشته که اون اسمش بشه یا نه. اصن نه تنها اسم، بلکه اسم فامیل، خانواده، موقعیت جغرافیایی محل تولدش، سلامت یا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,518
پسندها
21,018
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سطح
30
 
  • مدیرکل
  • #49
ساعت ده از خستگی خوابم برده
اندازه‌ی یه شب تا صبح خواب آشفته دیدم. بعد الان پاشدم ساعت رو نگاه می‌کنم، می‌بینم تازه از یازده و نیم شب گذشته!
چطور ممکنه! فقط یک ساعت و نیم فرقشه؟ من اندازه یه شب تا صبح خواب دیدم :/ مطمئنم من خیلی خوابیدم!
یه حالت مزخرف و کثیفی دارم که حتی برای دشمنم هم نمی‌خوامش. انگار یه تایم مهمی رو ازم دزدیدن یا یه چیزی اضافه یا کم اومده‌
عین وقتی شدم که بعد از مدرسه میای دو دقیقه چرت بزنی می‌بینی ساعت‌ها گذشته. اصن حالم خیلی بده. فکر کنم تا خود صبح روانی می‌شم:648314-d18ae5246291866d416d447f52bdf0bf:

پ.ن: ویرایش شده در حوالی ساعت ۳ صبح. حدسم درست بود. مغزم داره بلند بلند می‌خونه آه له‌له‌له آه لِه لاس، آه له‌له‌له، آه له لاس. دارم روانی میشم:466:
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,518
پسندها
21,018
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سطح
30
 
  • مدیرکل
  • #50
نمی‌دونم، نمی‌فهمم چی کار کردم که این همه مشکل باید سر راهم سبز بشه. نمی‌خوام مقرب‌تر باشم که جام بلای بیشتری دستم بدن.
تا میای جلوی یکی رو بگیری، یکی بدتر از قبلی ظاهر میشه. اون همه بلا به درک، به اسف السافلین...
چرا یه سیاه‌دل باید پیدا بشه و به بچه گربه‌ی مظلومم سم بده؟ بعد نتونی نجاتش بدی و آب شدنش رو ببینی و هی ضجه بزنی و روانی‌تر بشی و هیچ.
حتی شاید این درد پیش بقیه‌ی دردام‌ کوچیکترینش باشه. ولی برای من بزرگترینشه. یه موجود زنده که برات خاطره ساخته. تو رو می‌شناخته. تو بزرگش کردی. این درد خیلی عظیمه. خیلی. اصن اگه الان این رو بفرستم احتمالاً یه روز پاکش می‌کنم. نمی‌تونم باز ببینمش. دردیه که فلجت می‌کنه. هر چی می‌خوای روحیه داشته باشی، سر پا بایستی ولی فقط بیشتر می‌افتی. اصن وقتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373
عقب
بالا