متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار اتاق اعتراف...همه دعوتید ❤

  • نویسنده موضوع atia
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 105
  • بازدیدها 5,149
  • کاربران تگ شده هیچ

OMID75

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
22
پسندها
2,090
امتیازها
12,383
مدال‌ها
2
  • #11
اگه گشنم باشه اول میزارم همه بکشن بعد شروع می کنم به ریختن،انقدر میریزم که شبیه تپه میشه.از سوپ خوشم نمیاد ولی از سر احترامم که شده میخورم،وقتی غذا آش رشتس خودم که نمی خورم هیچ نمی زارم کسی بخوره انقدر بد میگم.:hee_hee:از چایی بدم میاد و نمی خورم خداروشکر کل فامیلامون هم می دونن من چای خور نیستم.
 

elnaz1012

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
63
پسندها
364
امتیازها
2,753
  • #12
نه یعنی اگه کرسنه میشوم فقط به فکر غذا میکنم اگه غذا اومد بهش حمله می زنم
 

D O N Y A

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
6,246
امتیازها
23,673
مدال‌ها
17
  • #13
من عاشق چیپس و پفک و کرانچی پفیلا و چیپف و هر چی که به ذهنتون برسه ام
بستنی که اگه در روز یکی نخورم میمیرم یعنی دیوونه اشما دیوونه اش
غذا ها هم بعضی چیزا رو مجبوری می خورم ولی عمرا اگه بتونم کله پاچه یا سیرابی بخورم
بیسکوییت همه نوعی می خورم کیک هم همینطور
عاشق آش و سوپ و همه ی چیزای آبکی ام
برای چای و نسکافه و هات چاکلت و شیر قهوه میمیرم
فسفودی هم که اصلا نگم شیفته اشم ها شیفته
همه چیز دوست دارم و میخورم چون به نظر من آدما یه با به دنیا میان و بعدشم میمیرند حالا فرقی نداره چاق یا لاغر
درسته دخترم ولی اصلا وزنم برام مهم نیس ولی در این صورت چاق هم نیستم اصلا
راستی عاشق همه ی میوه ها هم هستم .
 
امضا : D O N Y A

Devil's Daughter

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
62
پسندها
1,154
امتیازها
6,963
  • #14
من قبلا خیلی میخندیدم یعنی یه جوری که همه فک میکردن اسکلم البته دور از جونم.
ولی الان نه خیلی کمتر میگم و میخندم با خانوادم.فقط پیشه دوستام و اینجا نیشم بازه.
یه عادت دیگه که دارم اینه که از خوردن چای و قهوه با شکر متنفرم.تلخیشونو بیشتر دوست دارم.صبحونه ام سعی میکنم مختصر و جمع و جور بخورم.
 
امضا : Devil's Daughter

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • #15
من صبحونه که نمیرسم بخورم ولی از وقتی که بیدار میشم تا وقتی که بخوابم همش در حال خوردنم ...غذای مورد علاقمم نون پنیر با چای شیرینه روزی 5 یا6 بار میخورم
از تنها چیزایی هم که بدم میاد ..سیر و پیاز و فلفل دلمه که کلا به خاطر من تو خونه استفاده نمیشه تا وقتی خونه ام
 
امضا : NEGIN_R

AiLiN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
7
 
ارسالی‌ها
2,702
پسندها
20,804
امتیازها
74,773
مدال‌ها
7
  • #16
از انواع سوپ واش متنفرم.
فقط اش رشته دوست دارم.
گوشت گوسفندو... هم دوست ندارم.
پفک وچیپس و... هم متنفرم.
مرغم فقط کبابی دوست دارم.
برنجم زیاد دوست ندارم.
از چایی هم بدم میاد.
به جای چایی قهوه میخورم شیرین نه تلخ.
چیزای شیرین دوست ندارم.
عاشق شکلات تلخم اونم 100درصدیش.
 
امضا : AiLiN_R

NEGIN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,794
پسندها
63,557
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
27
  • #17
اعتراف:دختر خالم بچه بود که خالم با مامانم رفتن بیرون مینا رو گذاشتن پیش من ....امممم ...خووو خیلی گریه میکرد منم سرشو زدم تو سرامیک ها بعد هم ترسیدم رفتم قایم شدم تا وقتی اومدن ...بچه بودم خوو ...
 
امضا : NEGIN_R

Shoka

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
85
پسندها
299
امتیازها
2,113
  • #18
توی مراسم عذا داری یکی از فامیل من ۸ سالم بود و توی حیاط با بچه ها بازی می کردم، مامانم یه عمه داشت که خیلی بداخلاق بود و من ازش خوشم نمی اومد.وسط بازی با بچه ها بودم که دیدم عمه ی مامانم اومد رفت توی دستشویی حیاط.روح خبیثم بدجور قلقلکم می داد توی صدم ثانیه جوری که کسی متوجه نشه اهرم قفل دستشویی رو از بیرون زدم و در و روش قفل کردم:)بعد هم فرار کردم رفتم پیش مامانم که توی مراسم نشسته بود.عمه ی مامانم وقتی دید در باز نمیشه توی اون صدای بلند قرآن که از بلند گو پخش می شد و شلوغ پلوغی نزدیک یه ربع میزد تو در دستشویی که نجاتش بدن:(آخر سر که در و باز کردن فک کردن کار پسر خاله ام بوده اون بیچاره یه کتک مفصل خورد.هنوز بعد از این همه سال جرات اعتراف پیدا نکردم:))
 
امضا : Shoka

AiLiN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
7
 
ارسالی‌ها
2,702
پسندها
20,804
امتیازها
74,773
مدال‌ها
7
  • #19
من بیشتر لباسام اسپرت وپسرونهــ
خیلی کم لباس دخترونه میپوشمـــ
سیگار میکشم ولی نه خیلیـــ
قلیون زیاد نه دوست ندارمـــ
کفشام همه اسپرتهــ
واسه کارام به بعقیه توضیح نمی دمـــ
مامانم به اینکه شبیه پسرا می گردم گیر نمیدهــ
میگه هرجور خودت ازادیـــ
 
امضا : AiLiN_R

حَــنا

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
0
پسندها
562
امتیازها
3,863
  • #20
اعتراف میکنم وقتی سنم پایین تر بود پسرخالم زیاد بهم زور میگفت " لازم به ذکر است که من و پسر خالم عاشق دوغیم ، ولی اون عادت داشت همیشه سهم منو بخوره -_- یعنی زورش فقط به من میرسید "
خلاااااصه منم مقاومت نمیکردم ولی هر سری قبل از اینکه دوغمو بدم بهش حسابی داخل بطری تُف میکردم :/:x_x:
بعد ها که بهش گفتم تا یه ماه باهام حرف نزد ، ولی خب الان جرات نداره سهم منو بخوره :smug:
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
22
بازدیدها
3,120
پاسخ‌ها
20
بازدیدها
1,055

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا