شاعر‌پارسی اشعار مهرداد بابایی

  • نویسنده موضوع زینب میشی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 783
  • کاربران تگ شده هیچ

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,328
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
تو هم به فکر منی حاضرم قسم بخورم
همین زمان علنی حاضرم قسم بخورم

به شوق وصل تو هر روز روزه میگیرم
و با چنین دهنی حاضرم قسم بخورم

که مثل من تو هم از این فراق دلتنگی
به فکر آمدنی حاضرم قسم بخورم

تو در میان کسانیکه بینشان هستی
طلای در لجنی حاضرم قسم بخورم

سکوت میکنی اما در انتهای سکوت
لبالب از سخنی حاضرم قسم بخورم

دلت بهانه و جمعی به فکر صید تو اند
برای اینکه زنی حاضرم قسم بخورم

از این غزل خوشت آمد و مانده ای که از آن
چگونه دل بکنی حاضرم قسم بخورم

مهرداد بابایی
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,328
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
فرار می کنم اما کجا ؟ نمی دانم
نمی رسم به نگاهت ، چرا ؟ نمی دانم
سکوت کردم و آخر علاقه ام لو رفت
چگونه عشق تو شد برملا ، نمی دانم
برای چشم تو کاری نداشت کشتن من
گذشت از سر جرمم و یا ... نمی دانم
غم نبودنت آنقدر سخت و مهلک نیست
که فکر بودنت این لحظه با ... نمی دانم
بیا که باور دوری برای من سخت است
صدای گریه ی من رفته تا ... نمی دانم
خدا به جای توجه به ناله های دلم
چه کار می کند این روزها نمی دانم
چقدر فاصله افتاده بین این دو نگاه
مرا که کشت جدایی تو را نمی دانم

"مهرداد بابایی"
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,328
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
نگاهت میکنم اما نگاهم از تو میترسد
دل شیدای م**س.ت بی پناهم از تو میترسد

مردّد مانده ام در گفتن یک دوستت دارم
که عشقم را گنه بینی گناهم از تو میترسد

ز آتش بازی عشقت چو کردم با خدا شکوه
مگو کفر است فهمیدم خدا هم از تو میترسد

مجالی ده که جانم را فدای بودنت سازم
چرایش را مپرس از من چرا هم از تو میترسد

ز چشمانم مجو حرفی که گفتم از همان اول
نگاهت میکنم اما نگاهم از تو میترسد


مهرداد بابایی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,328
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
آسمان کم بود کم اما برایم گریه کرد
مردنم را حدس زد قبل از عزایم گریه کرد

دیدن چشمان تو یک اتفاق ساده نیست
در بهایش بی نهایت چشمهایم گریه کرد

دستهایم در خیال دست هایت زنده بود
دست هایت را کشیدی دستهایم گریه کرد

از خجالت اشک های شوق من جاری نشد
من به جای دل تپیدم او به جایم گریه کرد

با صدای نغمه های ساز حرفم را زدم
ظاهرم آرام بود اما صدایم گریه کرد

رفتم از پیشت ولی مُردم میان هر قدم
بس که از درد جدایی رَد پایم گریه کرد

دست گریه، کوچه گریه، چشم گریه بگذریم...
آسمان کم بود کم، اما برایم گریه کرد

مهرداد بابایی
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,328
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
روزی از راه آمدم اينجا ساعتش را درست يادم نيست
ديدم انگار دوستت دارم علّتش را درست يادم نيست

چشم من از همان نگاه نخست با تو احساس آشنايي كرد
خنده اَت حالت عجيبی داشت حالتش را درست يادم نيست

زير چشمی نگاه ميكردم صورتت را و در خيال خودم
مي زدم بوسه بر كنار لبت لذّتش را درست يادم نيست

آن شب از فكر تو ميان نماز بين آيات سوره ی توحيد
لَم يَلِد را يَلِد ولَم خواندم ركعتش را درست يادم نيست

باورش سخت بود و نا ممكن كه دلم بوی عاشقي مي داد
پيش از اين او هميشه تنها بود مدّتش را درست يادم نيست

مانده بود از تمام خاطره ها يک نفر در ميان آینه
اسم او مهرداد بود اما شهرتش را درست يادم نيست

خواب تو خواب هر شبم شده بود راه تعبير آن سرودن شعر
يک غريبه هميشه پيش تو بود صورتش را درست يادم نيست

عادت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,328
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
دلم گرفته و می خواهم آسمان باشم
و یا هر آنچه ببارد بگو همان باشم

چه سرنوشت بدی دارم ، عادتم دادند
چهار فصل پیاپی فقط خزان باشم

سرم به شانه دیوار آرزو بند است
ولی چه فایده وقتی که نردبان باشم

به این نتیجه رسیدم که قسمتم این است
همیشه جای خودم فکر دیگران باشم

دلی شکسته و چشمان خیس و تنهایی
چگونه داشته باشم و شادمان باشم ؟

کجاست دست تو ؟ در دست کیست ؟ بی خبرم
نشد که یک شب از این غصه در امان باشم

چه عیب دارد اگر دلخوشم به مُشتی شعر
نخواستم همه عمر فکر نان باشم

شبی کنار خودم در سکوت می میرم
شبی که خسته ی یک عمر امتحان باشم


مهرداد بابایی
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,328
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
اگر این گریه امانم بدهد می گویم
چشم فرصت به دهانم بدهد می گویم

چشمهایت اگر از روی وفا با دل من
خطی از عشق نشانم بدهد می گویم

گوش خود را اگر این ساعت وامانده کمی
به نگاه نگرانم بدهد می گویم

مطمئن نیستم از عشق تو ، اطمینانم
جای خود را به گمانم بدهد می گویم

ابر خاموشم و رعدی به گلویم دارم
دستهای تو تکانم بدهد می گویم ...

اخم عاشق کش تو باز شود ثانیه ای
تا امان نامه به جانم بدهد می گویم

اگر این گونه شود قاضی محشر حتی
صد شهادت به زیانم بدهد می گویم

مهرداد بابایی
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,328
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
روزی از این روزها كابوس خواهد شد تمام
روزهای حبس این محبوس خواهد شد تمام

از پگاه عشق خورشید نگاهت می دمد
عمر مأموريِّت فانوس خواهد شد تمام

خوب میسوزم كه خیلی زود خاكستر شوم
بعد از آن خاكسترم ققنوس خواهد شد تمام

بر خلاف پیشگوئیها به تو خواهم رسید
اعتبار نوستر آداموس خواهد شد تمام

بر كنار ساحل عشقت چنین خواهم نوشت :
مرد باشی هفت اقیانوس خواهد شد تمام

غیر قانونیست شیدایی من نسبت به تو
با حضورت عمر این قاموس خواهد شد تمام

روز دیدار تو این آئینه را خواهم شكست
صحبت مأیوس با معكوس خواهد شد تمام

میزنم مضراب را بر تارهای موی تو
عشقبازیهای نا محسوس خواهد شد تمام

اشك شوق از چشم می بارم ز ابر اشتیاق
وقت جولان دادن سیروس خواهد شد تمام

عالمی را مثل خود با عشق مجنون میكنم
این جدایی لحظه ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا