- ارسالیها
- 19
- پسندها
- 382
- امتیازها
- 1,903
- مدالها
- 1
- نویسنده موضوع
- #1
بعد از گذروندن یه روز طولانی و پر هیجان با دوستات به خونه برمیگردی
خونت به هم ریختست جوری که فکر میکنی دزد اومده
وحشت زده به پلیس زنگ میزنی و تازمانی که یکی از افسرای پلیس برسه میری تو حیاط
وقتی یکی از افسرا میرسه با هم میرید تو خونه ولی در کمال تعجب خونه مرتبه و همه وسایلا هم سر جاشونن
با تعجب به دور و اطرافت نگاه میکنی که افسر پلیس میگه
_چطور فکر کردی که دزد اومده
_مـ..من
_شوخی با افسر پلیس یه جرمه،،دفعهی بدی گذارش میشه
و سرشو از روی تأسف تکان میده و میره
شوکه وسط خونه ایستادی و فکر میکنی شاید از فرط خستگی توهم زدی که از اتاقت صدای شکستن چیزی میاد
با ترس و لرز میری تو اتاقت که میبینی آینه قدی که تو اتاقت قرار داشت شکسته و هزار تکه شده و رو بزرگترین تکهاش که رو زمین افتاده با...
خونت به هم ریختست جوری که فکر میکنی دزد اومده
وحشت زده به پلیس زنگ میزنی و تازمانی که یکی از افسرای پلیس برسه میری تو حیاط
وقتی یکی از افسرا میرسه با هم میرید تو خونه ولی در کمال تعجب خونه مرتبه و همه وسایلا هم سر جاشونن
با تعجب به دور و اطرافت نگاه میکنی که افسر پلیس میگه
_چطور فکر کردی که دزد اومده
_مـ..من
_شوخی با افسر پلیس یه جرمه،،دفعهی بدی گذارش میشه
و سرشو از روی تأسف تکان میده و میره
شوکه وسط خونه ایستادی و فکر میکنی شاید از فرط خستگی توهم زدی که از اتاقت صدای شکستن چیزی میاد
با ترس و لرز میری تو اتاقت که میبینی آینه قدی که تو اتاقت قرار داشت شکسته و هزار تکه شده و رو بزرگترین تکهاش که رو زمین افتاده با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش