در ۱۲ سالگی در مدرسه بعد از شیطنت فراوان در کلاس ، معلم ریاضی گوشم را گرفت و محکم پیچاند
دردم آمد و کمی گریه کردم و بعد چون پدر مادرم سرکار بودند در منزل به مادربزرگم که از من مواظبت میکرد گفتم
مادر بزرگ مرا دلداری داد و گفت عیبی ندارد چون
چوب معلم گل است .... هر کی نخوره شل است
سپس با گریه ، شکایت معلمم را به نزد پدر بزرگ بردم و پدر بزرگ فرمود مگر نمیدانی که گفته اند :
بر سر لوح او نبشته به زر ..... جور استاد به ز مهر پدر