اعتراف میکنم هرچی توخونمون خراب میشه تقصیر منه
اعتراف میکنم بدون عروسکام خوابم نمیبره
اعتراف میکنم از اون دسته ادمام هیچی نمیخونم متحانو از 18 بیشتر میشم
اعتراف میکنم که وقتی مامانم مو سفید تو سرش پیدا میکنه میاد کلی غر غر میکنه پیشم که تو پیرم کردی
اعتراف میکنم وقتی بزرگ شم ادم خطر ناکی میشم
اعتراف میکنم از اسمم متنفرم
اعتراف میکنم جلو زبونمو به هیچ عنوان نمیتونم بگیرم
اعتراف میکنم ساختمون بغلیمون پسر ندارن اصلا من به مامانم گفتم عاشق پسر همسایه شدم هر وقت یکی از ساختمانه در میاد مامانم میگه ننه باباش اینن؟
اعتراف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
اعتراف میکنم شکستن میز معلمم کار من بود...
اعتراف میکنم همهی شورشای مدرسه برعلیه حجاب و ناخن گرفتن رهبریشون به عهدهی من بود...
اعتراف میکنم پشت مانتوی دوستم و من خودکاری کردم...
اعتراف میکنم در انباری خونه مامانبزرگم و من شکستم...
خدای من نه دیگه نگم بهتره:\