متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

رماتیک ترین لحظه زندگیتون کی بوده ؟؟؟.......

  • نویسنده موضوع Ashk
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 24
  • بازدیدها 801
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Ashk

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
2,317
امتیازها
13,073
  • نویسنده موضوع
  • #1
دقیقا زمانی بود که یه پسره تو کوچمون بود خیلی لات بود بعد یه مسابقه گذاشتن هرکی تیری رو محکم تر کشید رو دستش بقیه هر کاری بگه بایدبقیه انجام بدن منم واسه این که این پسررو ضایع کنم انچنان محکم کشیدم ده تا بخیه خورد بعد مجبورش کردیم به جای رفتگر محله اشغالارو بزاره تو سطل چهقدر بعدش مامان منو ژینای بیچاره رو دعوا کرد



شما چی ؟
 
امضا : Ashk

Elena

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
363
پسندها
15,129
امتیازها
39,073
مدال‌ها
17
  • #2
:roflym::roflym:رمانتیک ترین زندگیم نبوده ولی اینی که تعریف می کنم همشو ما بر پایه مسخره بازی انجام دادیم
دبیر انسانیای مدرسه ما آقای کمالی هستن که یه بنز مدل عهد بوق دارن بعد ما ایشونو تو مدرسه به عنوان کمالی بنز یا مواقعی که داره جزوه میده که کم هم نیست ماشالله هقته ای یباره کمالی جزوه صداش می زنیم
عرضم به خدمتتون که این بشر دو تای منه از پهنا نصف منه از درازا بعد کفششو اکثرا از این پاشنه مخفی دارا می پوشه خیلییی بد راه می ره وقتی اینارو می پوشه عینهو یه خانم باردار با اون شکمش :/
منم روز اولی که دیدمش مسخره بازی دراوردم گفتم این عشق منه همونیه که یه عمر دنبالش بودم کراشمه
بعد این چند روز پیش من با معلم زیستمون کار داشتم اینم داشت می رفت بدو از پله ها داشتم می رفتم بالا که برم سر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

niloo_gh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
527
امتیازها
4,013
  • #3
لحظه ای ک به خاطر اینکه از کسی ک دوستش داشتم طرد شدم معتاد شدم
 
آخرین ویرایش
امضا : niloo_gh

Ashk

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
2,317
امتیازها
13,073
  • نویسنده موضوع
  • #4
امضا : Ashk

niloo_gh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
527
امتیازها
4,013
  • #5
امضا : niloo_gh

Elena

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
363
پسندها
15,129
امتیازها
39,073
مدال‌ها
17
  • #6

Maede Shams

مدیر بازنشسته
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,870
پسندها
77,371
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
  • #7
رمانتیک ترین صحنه ی زندگیم این بود:
آقا من یه پسرخاله دارم اسمش علیرضا ست..این پسرخاله ی من داداش رضاییم هم هست
یه بار اومده بود دمِ مدرسه دنبالِ من[دقیقا هفته ی پیش]بچه ها مسخره بازی در میاوردن این پسر خوشکله کیه و اینا
منم رگ خواهرانم بالا زد گفتم بهش توهین کردین با من طرفین
اونام افتادن دنبالم حالا من بدو اونا بدو
آخرش خوردم به یکی
اونم بغلم کرد
که بچها هنگ کردن بعدم شروع کردن به دست زدن که مبارکه و فلان و چرا به ما نگفتی و اینا
برگشتم دیدم علیرضاست
حالا عرضم به خدمتتون که من و علی هنگ کرده به هم نگاه میکردیم
اونا همینجوری داد و فریاد میکردن که معاونِ مدرسه سر رسید
صدای اینا رو شنید اومد گفت چخبره
یکی از رفیقای اسکلم اومد گفت مائی داره عروس میشه
من در اون لحظه این دو تا ایموجی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maede Shams

Ashk

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
2,317
امتیازها
13,073
  • نویسنده موضوع
  • #8
:roflym::roflym:رمانتیک ترین زندگیم نبوده ولی اینی که تعریف می کنم همشو ما بر پایه مسخره بازی انجام دادیم
دبیر انسانیای مدرسه ما آقای کمالی هستن که یه بنز مدل عهد بوق دارن بعد ما ایشونو تو مدرسه به عنوان کمالی بنز یا مواقعی که داره جزوه میده که کم هم نیست ماشالله هقته ای یباره کمالی جزوه صداش می زنیم
عرضم به خدمتتون که این بشر دو تای منه از پهنا نصف منه از درازا بعد کفششو اکثرا از این پاشنه مخفی دارا می پوشه خیلییی بد راه می ره وقتی اینارو می پوشه عینهو یه خانم باردار با اون شکمش :/
منم روز اولی که دیدمش مسخره بازی دراوردم گفتم این عشق منه همونیه که یه عمر دنبالش بودم کراشمه
بعد این چند روز پیش من با معلم زیستمون کار داشتم اینم داشت می رفت بدو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ashk

Ashk

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
2,317
امتیازها
13,073
  • نویسنده موضوع
  • #10
رمانتیک ترین صحنه ی زندگیم این بود:
آقا من یه پسرخاله دارم اسمش علیرضا ست..این پسرخاله ی من داداش رضاییم هم هست
یه بار اومده بود دمِ مدرسه دنبالِ من[دقیقا هفته ی پیش]بچه ها مسخره بازی در میاوردن این پسر خوشکله کیه و اینا
منم رگ خواهرانم بالا زد گفتم بهش توهین کردین با من طرفین
اونام افتادن دنبالم حالا من بدو اونا بدو
آخرش خوردم به یکی
اونم بغلم کرد
که بچها هنگ کردن بعدم شروع کردن به دست زدن که مبارکه و فلان و چرا به ما نگفتی و اینا
برگشتم دیدم علیرضاست
حالا عرضم به خدمتتون که من و علی هنگ کرده به هم نگاه میکردیم
اونا همینجوری داد و فریاد میکردن که معاونِ مدرسه سر رسید
صدای اینا رو شنید اومد گفت چخبره
یکی از رفیقای اسکلم اومد گفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ashk
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا