دنباله دار حرف هایی که دل میسوزانند

  • نویسنده موضوع Deniz78
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 44
  • بازدیدها 1,041
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

t.sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/9/18
ارسالی‌ها
790
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • #21
مامان و بابام میخواستن برای اربعین برن کربلا...
مامانم گفتن که من و خواهرم رو نمیبره ...
ولی خواهر بزرگم که شوهر کرده رو بهش گفت ما پولتون رو میدیم ولی فقط بیاید...
من بیچاره خودم رو کشتم...
اون هم می گفت نه...
خلاصه اونا رفتن و ماها تنها موندیم...
ولی خب تنهای تنها هم نبودیم اما خب دل شکست...
 

t.sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/9/18
ارسالی‌ها
790
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • #22
همیشه همینطوره فک کنم ...
ولی من یه دوست نه ساله دارم...
اون حتی اگر من نگم هم میفهمه...
ولی من هم اینجوریم ها...
من برای همه و یک نفر برای من...
 

t.sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/9/18
ارسالی‌ها
790
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • #23
بایه حرف خیلی دلو غرورم شکست یه نفر به خاطر هیچی جلوی یه جمعیت منو خورد کرد بهم توهین کرد با اینکه میدونست اشتباه از خودشه اونجا چیزی نگفتم نگاه بقیه ازارم میداد چند ماه گذشت باز هم رفتارش پر از کنایه و توحین به منو خانوادم بود ولی هیچوقت جوابشو ندادم فقط یاد گرفتم دیگه به هیچکس بیشتر از انداز بها ندم الانم دوس دارم اگه یه روز از عمرم مونده باشه بکشمش
کمک خواستی میام...
 

t.sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/9/18
ارسالی‌ها
790
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • #24
امروز تو زنگ تفریح نارنگی خوردم آبش پرید به گلوم...
داشتم خفه می شدم ولی بقیه می خندیدن و می گفتن داره میمیره هاها...
هیچی نگفتم و سعی کردم یه جوری بفهمونم اشتباه بود کارشون...
اما خب نفهم تر از اونی بودن که بفهمن...
 

Deniz78

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/8/18
ارسالی‌ها
635
پسندها
6,084
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
مامان و بابام میخواستن برای اربعین برن کربلا...
مامانم گفتن که من و خواهرم رو نمیبره ...
ولی خواهر بزرگم که شوهر کرده رو بهش گفت ما پولتون رو میدیم ولی فقط بیاید...
من بیچاره خودم رو کشتم...
اون هم می گفت نه...
خلاصه اونا رفتن و ماها تنها موندیم...
ولی خب تنهای تنها هم نبودیم اما خب دل شکست...
چ بد
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/8/18
ارسالی‌ها
635
پسندها
6,084
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
امروز تو زنگ تفریح نارنگی خوردم آبش پرید به گلوم...
داشتم خفه می شدم ولی بقیه می خندیدن و می گفتن داره میمیره هاها...
هیچی نگفتم و سعی کردم یه جوری بفهمونم اشتباه بود کارشون...
اما خب نفهم تر از اونی بودن که بفهمن...
هووف از دست ادمای بیشعور
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/8/18
ارسالی‌ها
635
پسندها
6,084
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
بایه حرف خیلی دلو غرورم شکست یه نفر به خاطر هیچی جلوی یه جمعیت منو خورد کرد بهم توهین کرد با اینکه میدونست اشتباه از خودشه اونجا چیزی نگفتم نگاه بقیه ازارم میداد چند ماه گذشت باز هم رفتارش پر از کنایه و توحین به منو خانوادم بود ولی هیچوقت جوابشو ندادم فقط یاد گرفتم دیگه به هیچکس بیشتر از انداز بها ندم الانم دوس دارم اگه یه روز از عمرم مونده باشه بکشمش
چقدر بد
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/8/18
ارسالی‌ها
635
پسندها
6,084
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
امروز حدودای چهار ونیم پنج بود که داشتم تو خیابون و بارون رحمت قدم میزدم و شاد بودم ...کلا عشق بارونم
یهو یه مرد حدودا سی ساله ساله که حس کردم از نظر صحبت کردن مشکل داره به ذرت مکزیکی تو دستم اشاره کرد و به هرصورتی که بود ازم پرسید از کجا خریدمش ؟
اشاره کردم به اونور خیابون و خودمم زیر یک الاچیق همونجا نشستم تا هم بارون بند بیاد هم ذرتمو تموم کنم ...نا خود اگاه چشمم خورد به همون مرد ...هنوز داشت توضیح میداد برای صاحب ذرت... بعد پنج دقیقه دیدم اقاهه جلوم سبز شد ...اشاره کرد به جزوه های مشخص توی کیفم و یک خودکار ...وقتی بهش دادم اروم رو صندلی روبه روم نشست و به دقیقه نکشید که کاغذ رو دوباره بهم برگردوند ...
روش با خط زیبایی نوشته بود ..."عذر میخوام خانوم مزاحم شما شدم ...راستش اون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Deniz78

miss cute

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
4/5/17
ارسالی‌ها
131
پسندها
6,386
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
سطح
11
 
  • #29
دوست صمیم جوری زیر آبمو زد و تهمت زد بهم که هنوز که هنوزه نتونستم کمرمو صاف کنم
هنوزم با حرفاش دارم تیربارون میشم از طرف همه

مصداق بارز این عکس منم
 

پیوست‌ها

  • عکس-پروفایل-دخترونه-غمگین-26.jpg
    عکس-پروفایل-دخترونه-غمگین-26.jpg
    21.6 کیلوبایت · بازدیدها 1

Deniz78

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/8/18
ارسالی‌ها
635
پسندها
6,084
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
دوست صمیم جوری زیر آبمو زد و تهمت زد بهم که هنوز که هنوزه نتونستم کمرمو صاف کنم
هنوزم با حرفاش دارم تیربارون میشم از طرف همه

مصداق بارز این عکس منم
درکت میکنم چون برای خودمم اتفاق افتاده ...تنها حرفی که میشه به ادمای دورو زد:در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی...نکته ان جاست که من راز نگهدار ترم !
 
امضا : Deniz78
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا